سناریو

سناریو

وقتی ازشون کتاب میخوای :)

نامجون : خب مثل اینکه بلاخره بزرگ شدی
ا.ت : مگه بچه بودم ؟😑
نامجون : خب شاید ... خب بگذریم چجور کتابی ؟ در چه ژانری؟ چجوری دوست داری؟ و‌...
ا.ت : ول کن میرم از کتابخونه قرض میگیرم
نامجون: اوکی ولی کتابخونه هم به اندازه من کتاب نداره 😇🙂
ا.ت : 😑😑😑

جین : برای چی ؟ آها شاید میخوای یکم اشپزیت بهتر شه ؟
ا.ت : از کجا فهمیدی ؟
جین : از اونجا که اون دفعه دست‌پخت شما رو چشیدم و یه هفته رو تخت بیمارستان بودم 😠( بچممم 😭 ، ا.ت بی شعوررر )
ا.ت : عااا خب ببخشید ... چیزه
جین : من خودم یه استادم 🙂 بیا بهت یاد بدممم


شوگا : (خوابه و هیچ اهمیتی نمیده😃)

جی هوپ : بیب من که کتابخونه نیستم ولی میتونیم باهم بریم کتابخونه و یکم اطلاعاتمون هم ببریم بالا هوم ؟ نظرت چیه؟
ا.ت : عالیهههه بریممم


جیمین : اوه بیب من خیلی کتاب نمیخونم پس تنوع هم ندارن ... بیا بریم از نامجون هیونگ بگیریم
ا.ت : اوم ، ایده خوبیه ، بریم


تهیونگ: چرا؟
ا.ت : چون ... عااام حوصله ام سر رفتهههه
تهیونگ : خب بیا بریم با یونتان بازی کن
ا.ت : جدی ؟
تهیونگ: آره
ا.ت: هوراااااا بریمممم


کوک : کتاب رو ول کن بابا بیا بریم فیلم ببینیم و شیر موز بخوریم .. چیز نه یعنی شیر موز بخورم
ا.ت : جدی بهم شیر موز میدی ؟
کوک : گفتم بخورم 😎
ا.ت: یعنی بهم نمیدی ؟
کوک : نه ..
ا.ت : پس نمیام😒
کوک : خب بابا حالا شایدم بهت شیر موز دادم ، بیا بریم
ا.ت : ایششش ، باشه ( هوشش به کی گفتی ایش؟🙂🔪)

باید یاد آوری کنم که اینا همش بر اساس تخیلات هس و واقعی نیس :)
دیدگاه ها (۲)

سناریو وقتی دیر میخوای خونه و مستی و گردنت کبوده نامجون: ا....

سناریو وقتی عضو هشتمی و دستت میخوره و ماگ مورد علاقه ی جین م...

سناریو وقتی بهشون میگی ددی نامجون : ( داشت کتاب میخوند وقتی ...

چرا حرف منو باور نمیکنی

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط