سناریو

سناریو
وقتی بهشون میگی ددی

نامجون : ( داشت کتاب میخوند وقتی اینو گفتی سرشو آورد بالا و بهت نگاه کرد)
ا.ت : ببخشید... چیزه
نامجون : نترس بیب ... خوبه بهم بگو ددی بعدشم الان بیا بشین رو پاهام تا ببینم چی میخوای بگی ...😈😇

جین : چیشد ؟ تو الان چی گفتی؟
ا.ت : هیچی بخدا از دهنم در رفت
جین : نه دیگه بگو‌ چی گفتییی
ا.ت : هیچی ..
جین : چی گفتیییی
( و این داستان ادامه دارد )

شوگا : چیه بیب ؟
ا.ت : بغل میخوام ، میشه بغلم کنی ؟ ( منم میخوام🥲)
شوگا : آها... مطمئنی فقط بغل میخواستی ؟ 😊
ا.ت:😑

جی هوپ : ( بچم خر ذوق شده ) ااا .تتتت چی گفتی ؟؟؟
ا.ت : گفتم ددی ؟
جی هوپ : اوهوم ، ( اومد سمتت و تورو کشید تو بغلش ) فکر کنم الان باید بگم ، جونم بیب؟

جیمین : لبخند شیطانی 😇😈
ا.ت : غلط کردم
جیمین: اوه بیب حیف که دیره 😈

تهیونگ: هوممممم؟؟؟؟ ددی ؟
ا.ت : اررهههه ددیییییی
تهیونگ :( اومد سمتت و کمرت رو گرفت و چسبوند به خودش ) حالا نوبته منه که جواب این ددی گفتنت رو بدم
ا.ت : خب بده !
تهیونگ : آخه عملی عه 😈


کوک : اوممم فکر کنم امشب خیلی بهمون خوش بگذره 😈
دیدگاه ها (۱)

سناریو وقتی ازشون کتاب میخوای :)نامجون : خب مثل اینکه بلاخره...

سناریو وقتی دیر میخوای خونه و مستی و گردنت کبوده نامجون: ا....

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

وقتی حامله بودی ولی بچه رو بدون اجازه شون سقط میکنی(درخواستی...

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط