باغ جوانی ام در پاییز رفتنت برگ ریزانی پر از خش خش قد

باغ جوانی ام، در پاییز رفتنت، برگ ریزانی, پر از خش خش، قدم های توست!! رفته ای ... کویر چشمانم، باران پاییزی میبارد... قدم برمیداری... دور.. دور.. دورتر میشوی!!! هر گام تو،خطی بر جوانی ام چروک میکند!! تا گلو، غرق ام، در خزان بی دلیل رفتنت!!! زندگی ام، جهنمی ایست، که در فراغت مرا میسوزد!! تقاص میدهند، چشمانی که، تنهایی ام را به دوش میکشند!! واماااااان از اشک بی اراده ام.... که خاطره میسوزاند، وجانم را میستاند!!!!!
دیدگاه ها (۳)

تو بامنی و من...نشانی ها را گم میکنم..خانه را گم میکنم..مقصد...

وای از شعله های آتش لبانت..ابراهیم هم نمیتواند، شعله های آتش...

شادی هایت،گوشه ی لبانت، تبسم میشوند، زندگی برایم، تعبییری دو...

نامهرباااااانم.... بی وفاااااایم..... نمیدانم آرزویت چیست!!!...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط