وای از شعله های آتش لبانت

وای از شعله های آتش لبانت..
ابراهیم هم نمیتواند، شعله های آتش لبانت را، مهار کند....
بسوزانم، من معجزه نمیخواهم....
خاکستر نشین بوسه هایت میشوم،،،،
اگر، آتش لبانت بر لبانم، نهاده شود...
دیدگاه ها (۱)

یک بار برایت مرده ام...واین آخرین تیر ترکشم بود، برای نگه دا...

عطر دستهایت میان گندم زار گیسوانم می رقصند!!مست میشوم، چشمان...

تو بامنی و من...نشانی ها را گم میکنم..خانه را گم میکنم..مقصد...

باغ جوانی ام، در پاییز رفتنت، برگ ریزانی, پر از خش خش، قدم ه...

بهار و خاکستر

بهار و خاکستر

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط