رمانمربععشق

#رمان_مربع_عشق
قسمت دوم پارت آخر
سینا از دور اومد و با خوشحالی گفت: خانم به ما افتخار رقص ۲ نفره میدید؟!
با شیطنت گفتم: بله!
دستمو گرفت و با نازی که از من بعید بود؛ به وسط پیست رفتیم، کم کم دورمونو خلوت کردن، روبروی هم قرار گرفتیم. رها خواهرانه نگام کرد و لبخند اطمینان بخشی بهم زد لبخند کوتاهی زدم و به سینا نگاه کردم. سینا به صورت خیلی یهویی کمدمو گرفت و سمت بدت خودش کشید؛ ناخوآگاه دوتا دستامو روی سینه های ورزیده مَردم گذاشتم و با موسیقی هم نوا شدیم....
سرش رو جلو آورد با صدای دلنشین و بمش تو گوشم نجوا کرد:
((می گویند هر کس گمشده ای دارد.....
اما تو بانو....
تمام گمشده‌ی منی
ومن یک "هیچ" ناتمامم که با تو "هست" می شوم
این هیچ ناتمام "عاشقانه تورا دوست دارد"
ای بانوی دوست داشتنی دنیای مردانه ام♡))

به گوشم بوسه کوتاهی زد و سرشو عقب برد؛
فاصله بینمونو کم تر کرد و حصار دستاشو تنگ تر.
ضربان قلبم به اوج خودش رسیده بود و میدونستم سینا هم صدای کوبشش رو میشنوه....
این بار من سرم رو به کناره گوشش بردم و عاشقانه گفتم:
(( مرد که تو باشی......
زن بودن خوب است....
از تمام آرزو های دنیا فقط کافیست
پای‌تو درمیان باشد
نمی‌دانی برای تو "خانم" بودن چه کیفی دارد
" عاشقانه دوستت دارم مرد رویاهای زنانه ام"))
بدون نگاه کردن به صورتش سرم رو بین سینش مخفی کردم و حس کردم لبخندی رو که زد........

((تو بهترین "معلم"دنیا هستی))
((چون "عشق" را به من آموختی))

پایان♡

دوستای گلم امیدوارم خوشتان اومده باشه
منتظر "فصل دوم‌مربع عشق "باشید....♡♡♡♡
دیدگاه ها (۵)

سلام دوستای گلمامیدوارم از رمانمون خوشتون اومده باشه دوست دا...

دلتنگم #عکس_نوشته #خاص

#رمان_مربع_عشق +++ پارت آخر #۵‌سال‌بعد"ریحانه"با فریاد و شیط...

#رمان_مربع_عشق پارت بیست و دومباورم نمیشه خدا انقدر دوسم داش...

black flower(p,267)

رمان بغلی من پارت ۶۹دیانا: پلک هام و باز کردم ای وای چرا خوا...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 84 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط