پارت
پارت 78
(متین)
وقتی هلیا نبود کل خونه رو زیر و رو کردم . خنجر نبود که نبود
دیگه داشتم دیوونه میشدم . آخه من هر روز بهش سر میزدم
که سر جاش باشه . مگه میشه تو یه روز یهو غیب شه .
پس معلومه که یه نفر هنوز ما رو زیر نظر داره . یه نفر که انگار
خیلی علاقه داره ما رو اذیت کنه . هه به قول هلی سادیسم
داره . انگار الان به جای این که یه خون آشام رو از بین ببریم
باید کار دو تا شون رو بسازیم . چون میدونستم که اون خون
آشام هنوز نمرده . و البته آرمان هم هست که اگه بهمون
صدمه زد مجبور به کشتن اونم هستیم . ولی اصلا نمیدونم
چه طور قراره این دو نفر رو به کشتن بدیم . ولی خب
حق شونه . ولی من که حس میکنم که کار آرمان باشه .
از اون که بعید نیست . بلاخره اونم خون اشامه .
رفتم تا هلیا نیومده یه دور دیگه اتاق مون رو بگردم شاید
درست توش گشت نزدم .
رفتم سمت همون جایی که خنجر رو گذاشته بودم .
ولی یکم ترسیدم . آخه اون وقتی که داشتم میگشتم اصلا هیچ
خونی اطرافش نبود ولی الان چندین قطره ی خون روی زمین
ریخته بود و انگار یکی روشون دست کشیده باشه .
چون ترسیده بودم دیگه نرفتم طرفش . کلا بیخیالش شدم .
ولی خب آخه حتما یه هدفی داشته از این که اون خنجر رو
توی ماشین آرشام بذاره . تازه بیاد یهو از مون پس بگیره
واقعا با عقل جور نیست . با این خون هایی هم که دورش
ریخته بود خیلی مشکوک شده بودم
(متین)
وقتی هلیا نبود کل خونه رو زیر و رو کردم . خنجر نبود که نبود
دیگه داشتم دیوونه میشدم . آخه من هر روز بهش سر میزدم
که سر جاش باشه . مگه میشه تو یه روز یهو غیب شه .
پس معلومه که یه نفر هنوز ما رو زیر نظر داره . یه نفر که انگار
خیلی علاقه داره ما رو اذیت کنه . هه به قول هلی سادیسم
داره . انگار الان به جای این که یه خون آشام رو از بین ببریم
باید کار دو تا شون رو بسازیم . چون میدونستم که اون خون
آشام هنوز نمرده . و البته آرمان هم هست که اگه بهمون
صدمه زد مجبور به کشتن اونم هستیم . ولی اصلا نمیدونم
چه طور قراره این دو نفر رو به کشتن بدیم . ولی خب
حق شونه . ولی من که حس میکنم که کار آرمان باشه .
از اون که بعید نیست . بلاخره اونم خون اشامه .
رفتم تا هلیا نیومده یه دور دیگه اتاق مون رو بگردم شاید
درست توش گشت نزدم .
رفتم سمت همون جایی که خنجر رو گذاشته بودم .
ولی یکم ترسیدم . آخه اون وقتی که داشتم میگشتم اصلا هیچ
خونی اطرافش نبود ولی الان چندین قطره ی خون روی زمین
ریخته بود و انگار یکی روشون دست کشیده باشه .
چون ترسیده بودم دیگه نرفتم طرفش . کلا بیخیالش شدم .
ولی خب آخه حتما یه هدفی داشته از این که اون خنجر رو
توی ماشین آرشام بذاره . تازه بیاد یهو از مون پس بگیره
واقعا با عقل جور نیست . با این خون هایی هم که دورش
ریخته بود خیلی مشکوک شده بودم
- ۸.۲k
- ۰۹ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط