حکایتزیبا

👌#حکایت_زیبا

روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست
متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟

مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند...

*"فرهنگی که باید با آب طلا نوشت"*
دیدگاه ها (۱)

انسان سه گونه میمیرد:مرگ روحمرگ وجدانمرگ جسم مرگ روح یعنی : ...

🎥 پیاده‌روی اربعین و بداخلاقی⭕️ توصیه مهم استاد فاطمی نیا (ر...

ما از کسی ناراحت نمیشیم !ما از خودمون بابتاعتمادها، احترام‌ه...

خشم و ناراحتی مجری آمریکایی از بازیکنانی که سرود ملی کشورشان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط