پارت ۵۵ زندگی با بی تی اس
پارت ۵۵ زندگی با بی تی اس
نامجون : خب
جین : خب که چی
شوگا : قبول میکنید
جین به من نگاه کرد منم به اون نگاه کردم
من و جین : امممممم خببببب باشه
کوک : مبارکه
جیمین : چی مبارکه
کوک : کنار هم خوابیدنشون برا بار اول،
تهیونگ : بار اول نیست که
کوک : چطور
تهیونگ : اون شب
کوک : اها، معلومم نیست بینشون چه اتفاقی افتاده
جین : ببند دهنتو
شوگا : از امشب کنار هم میخوابین
یه لحظه همه ساکت شدیم.
جیمین : از فردا شب دیگه، امشب زوده برا شروع
فردا صبح
از خواب بیدار شدم
اومدم پایین
یه نگاه به دور و ورم کردم
من : پ هنوز نیومدن
کوک رفت تو اشپز خونه و شیر موز برداشت تا بخوره رفتم تو اشپز خونه تا از دستش بگیرم تا رفتم تو اشپز خونه صدا زنگ در اومد جیهوپ رفت و در رو باز کرد بله درسته مامان بابام اومدن. جیهوپ همونجا جلو در خشکش زد . منم هنوز متوجه نشده بودم و تو اشپز خونه داشتم با کوک سر شیر موز بکش بکش میکردیم شیرموز رو از دست کوک کشیدم کوک زیر پایی بهم زد شیر موز از دستم ول شد و با کمر خوردم زمین منم یه زیر پایی به کوک زدم و افتاد روم جین اومد از یقه کوک گرفت و بلندش کرد و دستمو گرفت و بلند کرد تهیونگ اومد یه شیر موز داد به من یکی هم داد به کوک
تهیونگ : همدیگه رو نکشین
در حال خوردن شیر موز بودم که نگام افتاد به در شیر موز پرید تو گلوم و داشتم سرفه میکردم جین و کوک با مشت میکوبیدن تو کمرم
من : بسه بسه قطع نخاع شدم
دست از مشت کوبیدن برداشتن
اب دهنمو قورت دادم و رفتم جلو در
شوگا از پله ها اومد پایین پیش من
شوگا : سوگول گشنمه
یه نگاه به شوگا کردم و رفتم تو اشپز خونه یه بسته نودل برداشتم دادم بهش
من : بیا بگیر
دوباره رفتم سر جام وایسادم جیمین اومد پیشم و دستش و انداخت دور گردنم
جیمین در گوشم گفت : امشب ........
چپ چپ بهش نگاه کردم نامجون اومد دست جیمین رو برداشت و خودش دستشو گذاشت رو شونم جین اومد دیت نامجون رو بلند مرد
جین : بچه ها میشه بیشتر از این ابرومو جلو مادر زن و پدر زن ایندم نبرین
نامجون : خب
جین : خب که چی
شوگا : قبول میکنید
جین به من نگاه کرد منم به اون نگاه کردم
من و جین : امممممم خببببب باشه
کوک : مبارکه
جیمین : چی مبارکه
کوک : کنار هم خوابیدنشون برا بار اول،
تهیونگ : بار اول نیست که
کوک : چطور
تهیونگ : اون شب
کوک : اها، معلومم نیست بینشون چه اتفاقی افتاده
جین : ببند دهنتو
شوگا : از امشب کنار هم میخوابین
یه لحظه همه ساکت شدیم.
جیمین : از فردا شب دیگه، امشب زوده برا شروع
فردا صبح
از خواب بیدار شدم
اومدم پایین
یه نگاه به دور و ورم کردم
من : پ هنوز نیومدن
کوک رفت تو اشپز خونه و شیر موز برداشت تا بخوره رفتم تو اشپز خونه تا از دستش بگیرم تا رفتم تو اشپز خونه صدا زنگ در اومد جیهوپ رفت و در رو باز کرد بله درسته مامان بابام اومدن. جیهوپ همونجا جلو در خشکش زد . منم هنوز متوجه نشده بودم و تو اشپز خونه داشتم با کوک سر شیر موز بکش بکش میکردیم شیرموز رو از دست کوک کشیدم کوک زیر پایی بهم زد شیر موز از دستم ول شد و با کمر خوردم زمین منم یه زیر پایی به کوک زدم و افتاد روم جین اومد از یقه کوک گرفت و بلندش کرد و دستمو گرفت و بلند کرد تهیونگ اومد یه شیر موز داد به من یکی هم داد به کوک
تهیونگ : همدیگه رو نکشین
در حال خوردن شیر موز بودم که نگام افتاد به در شیر موز پرید تو گلوم و داشتم سرفه میکردم جین و کوک با مشت میکوبیدن تو کمرم
من : بسه بسه قطع نخاع شدم
دست از مشت کوبیدن برداشتن
اب دهنمو قورت دادم و رفتم جلو در
شوگا از پله ها اومد پایین پیش من
شوگا : سوگول گشنمه
یه نگاه به شوگا کردم و رفتم تو اشپز خونه یه بسته نودل برداشتم دادم بهش
من : بیا بگیر
دوباره رفتم سر جام وایسادم جیمین اومد پیشم و دستش و انداخت دور گردنم
جیمین در گوشم گفت : امشب ........
چپ چپ بهش نگاه کردم نامجون اومد دست جیمین رو برداشت و خودش دستشو گذاشت رو شونم جین اومد دیت نامجون رو بلند مرد
جین : بچه ها میشه بیشتر از این ابرومو جلو مادر زن و پدر زن ایندم نبرین
۱۲۶.۱k
۰۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.