آن شب از کوچه ها کسی می رفت
آن شب از کوچه ها کسی می رفت
کوله بارش پر از #شهادت بود
دست #مادر، دوباره یک قرآن
و نگاهش اسیر #غربت بود
آن شب از کوچه های بارانی
کاروانهای عشق می رفتند
باز هم غرق عود و آیینه،
میهمانهای عشق می رفتند
صبح فردا، میان هر تابوت
دشتی از یاس و لاله می روید
آه! مادر هنوز #منتظر است
دشت را سینه خیز می بوید
#وداع_مادر_با_جگرگوشه
کوله بارش پر از #شهادت بود
دست #مادر، دوباره یک قرآن
و نگاهش اسیر #غربت بود
آن شب از کوچه های بارانی
کاروانهای عشق می رفتند
باز هم غرق عود و آیینه،
میهمانهای عشق می رفتند
صبح فردا، میان هر تابوت
دشتی از یاس و لاله می روید
آه! مادر هنوز #منتظر است
دشت را سینه خیز می بوید
#وداع_مادر_با_جگرگوشه
۴۸۲
۲۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.