فیک چند پارتی از کوک
فیک چند پارتی از کوک
اسم فیک ((وقتی تو بلندم بودی))
پارت یک
موضوع : وقتی با کوک ازدواج کردی و یک ماه بعد ازدواج میبینی کوک بهت خیانت کرده و از کوک میخوای جدا شی و کوک هنوزم دوستت داره و نمیخواد ازت جدا شه و بخاطر اینکه ازش جدا نشی توی اتاق حبست کرده
ویو ات
توی اتاق نشسته بودم و به تراس عمارت نگاه میکرد برف ها اروم روی زمین میریختن حالم خوب نبود چون کسی که یه روز تمام زندگیم بود بهم خیانت کرده با چشم های پر از اشک
یه کاغذ برداشتم. دستهام میلرزیدن، انگار حتی کلمات هم از نوشتن درد من میترسیدن. با چشمهای خیس نوشتم:
> «کوک…
> نمیدونم چرا هنوز دارم برات مینویسم. شاید چون هنوز یه گوشه از قلبم باور نکرده که تو همونی بودی که شکستم.
> یه ماه پیش، وقتی گفتی عاشقمی، من همهچیو باور کردم. حتی خودمو.
> ولی حالا… تو منو توی یه اتاق حبس کردی. نه فقط بدنم، روحمم زندانیه.
> اگه این عشق بود، چرا درد داره؟
> اگه این عشق بود، چرا من باید از پنجره به آزادی نگاه کنم؟
> اگه این عشق بود، چرا تو کنار یه زن دیگه بودی؟
> من دیگه نمیخوام بدونم چرا. فقط میخوام بدونم… هنوزم منو بلدی؟»
کاغذو تا کردم. گذاشتم زیر بالش. شاید یه روز بخونه. شاید یه روز بفهمه که سکوت من، فریاد بود.
صدای در اومد. کلید چرخید. کوک وارد شد. نگاهش خسته بود، ولی هنوز همون اقتدار لعنتی توی چشمهاش برق میزد.
اومد جلو، بیهیچ حرفی. فقط نگام کرد.
منم نگاش کردم.
ولی اینبار، نگاهم پر از سؤال بود.
و نگاه اون… پشیمونی
پچه ها ممنون میشم حمایت کنید و لایک و کامنت بزارید و اگه دوست دارید ادامش بدم توی کامنتا بگید 💖💖
#کوک
# تهیونگ
#جیهوپ
#نامجون
#جیمین
#شوگا
#جین
اسم فیک ((وقتی تو بلندم بودی))
پارت یک
موضوع : وقتی با کوک ازدواج کردی و یک ماه بعد ازدواج میبینی کوک بهت خیانت کرده و از کوک میخوای جدا شی و کوک هنوزم دوستت داره و نمیخواد ازت جدا شه و بخاطر اینکه ازش جدا نشی توی اتاق حبست کرده
ویو ات
توی اتاق نشسته بودم و به تراس عمارت نگاه میکرد برف ها اروم روی زمین میریختن حالم خوب نبود چون کسی که یه روز تمام زندگیم بود بهم خیانت کرده با چشم های پر از اشک
یه کاغذ برداشتم. دستهام میلرزیدن، انگار حتی کلمات هم از نوشتن درد من میترسیدن. با چشمهای خیس نوشتم:
> «کوک…
> نمیدونم چرا هنوز دارم برات مینویسم. شاید چون هنوز یه گوشه از قلبم باور نکرده که تو همونی بودی که شکستم.
> یه ماه پیش، وقتی گفتی عاشقمی، من همهچیو باور کردم. حتی خودمو.
> ولی حالا… تو منو توی یه اتاق حبس کردی. نه فقط بدنم، روحمم زندانیه.
> اگه این عشق بود، چرا درد داره؟
> اگه این عشق بود، چرا من باید از پنجره به آزادی نگاه کنم؟
> اگه این عشق بود، چرا تو کنار یه زن دیگه بودی؟
> من دیگه نمیخوام بدونم چرا. فقط میخوام بدونم… هنوزم منو بلدی؟»
کاغذو تا کردم. گذاشتم زیر بالش. شاید یه روز بخونه. شاید یه روز بفهمه که سکوت من، فریاد بود.
صدای در اومد. کلید چرخید. کوک وارد شد. نگاهش خسته بود، ولی هنوز همون اقتدار لعنتی توی چشمهاش برق میزد.
اومد جلو، بیهیچ حرفی. فقط نگام کرد.
منم نگاش کردم.
ولی اینبار، نگاهم پر از سؤال بود.
و نگاه اون… پشیمونی
پچه ها ممنون میشم حمایت کنید و لایک و کامنت بزارید و اگه دوست دارید ادامش بدم توی کامنتا بگید 💖💖
#کوک
# تهیونگ
#جیهوپ
#نامجون
#جیمین
#شوگا
#جین
- ۷.۴k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط