ظریفی می گفت :
ظریفی می گفت :
خیلی ساده بگویم
من یک ایرانی ، خوزستانی ، اهوازیم
کشورم ، استانم ، شهرم را دوست دارم ، زمین را دوست دارم
برای من گوناگونی اقوام ، زبان ها ، فرهنگ ها ، طبیعت ، زیبایی است ، دنیا زیبا است
شهرم برای من پر از حس خوب است یا بد،ولی پر از خاطره است پر از توستالژی است
اهواز برایم یعنی لب کارون و بوی آن،
یعنی گرمای 50 درجه و حیاط دور ساز،دیوار ضخیم وپنجره کوچک و حوض پر آب
یعنی آبپاشی روی سمنت کف حیاط ، خوردن هندونه ی دور همی روی گلیم توی یک سینی بزرگ ورشو
اهواز یعنی شب با بوی شرجی و ملافه ی سفید خنک شده روی رختخواب روی پشت بام ویعنی صبح نمور و خنک
یعنی ظهربیرحم و گرم و دقیق شدن به زندگی مورچه ها در برق آفتاب کشنده جیغ بنفش مادر از زیر کولر برای خواب بعد از ظهر
یعنی صدای کولر گازی 24 هزار گیبسون و کَریر
اهواز یعنی آب زیادی(زیاتی) و گدار زیر پل سیاه و شیرجه ی بچه آفتاب سوخته توی کارون از روی کمر گاومیش
یعنی خنده بر صورت سوخته ی ماهگیر بعد ازگرفتن ماهی گَطان و شیربُت و صُبور با لَمپوک یعنی فریاد "کوسه زد"
اهواز برای من یعنی چفیه و دشداشه و قهوه، یعنی پیرمرد شوشتری بازاری سوار بر دوچرخه هرکولس و رویال و هیرو،
یعنی تابلوی "جنس فروخته شده پس گرفته می شود" بالای مغازه
یعنی میدان راه آهن وباشگاه گمرک وریورساید و آستوریا وشرکت نفت ، آتیشا و احمد محمود
یعنی مسجد آذربایجانی ها، مسجد سده ای ها ، مسجد اصفهانی ها و مسجد یزدخواستی ها، یعنی مسجد بهبهانی هاوعلی بن مهزیار و سقاخانه
اهواز یعنی عرب ،بهبهانی ، شوشتری وبختیاری و لرستانی ، ترک و دزفولی و ایلامی وکرمانشاهی و مازنی و گیلانی و اصفهانی و... یعنی همه ی ایرانی ها در جغرافیای یک شهر یعنی عامری و سخیریه و بازار عبدالحمید
اهواز یعنی صدای انفجار و بوی باروت وخون ، یعنی بازار پر از ارتشی و بسیجی و سپاهی برگشته از خط مقدم یعنی رنگ و بوی خاک
اهواز برای من یعنی عکس برداری سوخو و آواکس و نفوذ صدای دهشتناک میراژ و میگ در عمق وجود مادرم وخواهرم ، انداختن بمب و موشک و برداشتن شهید بی سر دوست و همکلاسی و همشهری از زمین از کف شهر، یعنی گذاشتن مجروح و شهید در هواپیما و جمع کردن استخوان و گوشت از درختان پارک و در ودیوار شهر و جیغ دمادم آمبولانس یعنی در دل جنگ بودن وماندن و ماندن و ماندن
اهواز یعنی معبر ، اهواز معبر شهداست
اهواز یعنی لمس کامل قبل از انقلاب و جنگ و بعد از جنگ
اهواز یعنی شهر اول شدن در آلودگی یعنی آب گل توی لوله ی روشویی
اهواز یعنی شهر مردمان ساکت و بی ادعا و بی تکلف و نجیب
اهواز یعنی چراغی که به مسجد رواست و به خانه حرام
اهواز یعنی کارگاه تجربه و خرابی به جای مانده
من اهوازیم،پدرم هم اهوازی است و پدرش
ساده ام بدون هیچ پیچیدگی، انسان را دوست دارم ، همه را
طبیعت شهرم را- استانم را - کشورم را و دنیایم را دوست دارم
هر روز با خودم می گویم ،قبل از رفتن به کار
می مانم و می پوسم و می سازم ، می سازم ، می سازم
خیلی ساده بگویم
من یک ایرانی ، خوزستانی ، اهوازیم
کشورم ، استانم ، شهرم را دوست دارم ، زمین را دوست دارم
برای من گوناگونی اقوام ، زبان ها ، فرهنگ ها ، طبیعت ، زیبایی است ، دنیا زیبا است
شهرم برای من پر از حس خوب است یا بد،ولی پر از خاطره است پر از توستالژی است
اهواز برایم یعنی لب کارون و بوی آن،
یعنی گرمای 50 درجه و حیاط دور ساز،دیوار ضخیم وپنجره کوچک و حوض پر آب
یعنی آبپاشی روی سمنت کف حیاط ، خوردن هندونه ی دور همی روی گلیم توی یک سینی بزرگ ورشو
اهواز یعنی شب با بوی شرجی و ملافه ی سفید خنک شده روی رختخواب روی پشت بام ویعنی صبح نمور و خنک
یعنی ظهربیرحم و گرم و دقیق شدن به زندگی مورچه ها در برق آفتاب کشنده جیغ بنفش مادر از زیر کولر برای خواب بعد از ظهر
یعنی صدای کولر گازی 24 هزار گیبسون و کَریر
اهواز یعنی آب زیادی(زیاتی) و گدار زیر پل سیاه و شیرجه ی بچه آفتاب سوخته توی کارون از روی کمر گاومیش
یعنی خنده بر صورت سوخته ی ماهگیر بعد ازگرفتن ماهی گَطان و شیربُت و صُبور با لَمپوک یعنی فریاد "کوسه زد"
اهواز برای من یعنی چفیه و دشداشه و قهوه، یعنی پیرمرد شوشتری بازاری سوار بر دوچرخه هرکولس و رویال و هیرو،
یعنی تابلوی "جنس فروخته شده پس گرفته می شود" بالای مغازه
یعنی میدان راه آهن وباشگاه گمرک وریورساید و آستوریا وشرکت نفت ، آتیشا و احمد محمود
یعنی مسجد آذربایجانی ها، مسجد سده ای ها ، مسجد اصفهانی ها و مسجد یزدخواستی ها، یعنی مسجد بهبهانی هاوعلی بن مهزیار و سقاخانه
اهواز یعنی عرب ،بهبهانی ، شوشتری وبختیاری و لرستانی ، ترک و دزفولی و ایلامی وکرمانشاهی و مازنی و گیلانی و اصفهانی و... یعنی همه ی ایرانی ها در جغرافیای یک شهر یعنی عامری و سخیریه و بازار عبدالحمید
اهواز یعنی صدای انفجار و بوی باروت وخون ، یعنی بازار پر از ارتشی و بسیجی و سپاهی برگشته از خط مقدم یعنی رنگ و بوی خاک
اهواز برای من یعنی عکس برداری سوخو و آواکس و نفوذ صدای دهشتناک میراژ و میگ در عمق وجود مادرم وخواهرم ، انداختن بمب و موشک و برداشتن شهید بی سر دوست و همکلاسی و همشهری از زمین از کف شهر، یعنی گذاشتن مجروح و شهید در هواپیما و جمع کردن استخوان و گوشت از درختان پارک و در ودیوار شهر و جیغ دمادم آمبولانس یعنی در دل جنگ بودن وماندن و ماندن و ماندن
اهواز یعنی معبر ، اهواز معبر شهداست
اهواز یعنی لمس کامل قبل از انقلاب و جنگ و بعد از جنگ
اهواز یعنی شهر اول شدن در آلودگی یعنی آب گل توی لوله ی روشویی
اهواز یعنی شهر مردمان ساکت و بی ادعا و بی تکلف و نجیب
اهواز یعنی چراغی که به مسجد رواست و به خانه حرام
اهواز یعنی کارگاه تجربه و خرابی به جای مانده
من اهوازیم،پدرم هم اهوازی است و پدرش
ساده ام بدون هیچ پیچیدگی، انسان را دوست دارم ، همه را
طبیعت شهرم را- استانم را - کشورم را و دنیایم را دوست دارم
هر روز با خودم می گویم ،قبل از رفتن به کار
می مانم و می پوسم و می سازم ، می سازم ، می سازم
۲.۸k
۲۶ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.