سیگارشو گذاشت بین لباش و همینجور که فندک می زد گفت: «نچ؛
سیگارشو گذاشت بین لباش و همینجور که فندک میزد گفت: «نچ؛ اون عاشقت نیست. نمیدونی. یه مرد وقتی عاشق میشه دیوونه میشه.»
گاز فندکش تموم شده بود انگار. هرچی تلاش میکرد روشن نمیشد. از آخر فندکشو با اکراه انداخت رو میز و دست کرد تو جیباش و بالاخره یه قوطی داغون کبریت کشید بیرون. یه کبریت درآورد و شروع کرد به کشیدن سرش به تیکهی قهوهای کنار جعبهش. با حرص گفت:
- اااه اینم که . .
+ کبریته گوگرد نداره
نگام کرد. گفتم: «یه بار آتیشش زدی قبلا. سوخته!» نگاه به کبریت کرد و تلخ خندید. گفتم: «از کجا انقدر با اطمینان حرف میزنی؟ خودت تا حالا عاشق شدی؟»
نگاهشو دزدید؛ سیگارشو با یه کبریت جدید روشن کرد و گفت: «نه... این کبریت سوختههه رو کی گذاشته تو قوطی؟»
#KAF_M.i.M
⁰⁰:²⁴
³¹فروردینماه¹⁴⁰¹
#بهوقت_دلنگرونیهام
#no_copy🚫
گاز فندکش تموم شده بود انگار. هرچی تلاش میکرد روشن نمیشد. از آخر فندکشو با اکراه انداخت رو میز و دست کرد تو جیباش و بالاخره یه قوطی داغون کبریت کشید بیرون. یه کبریت درآورد و شروع کرد به کشیدن سرش به تیکهی قهوهای کنار جعبهش. با حرص گفت:
- اااه اینم که . .
+ کبریته گوگرد نداره
نگام کرد. گفتم: «یه بار آتیشش زدی قبلا. سوخته!» نگاه به کبریت کرد و تلخ خندید. گفتم: «از کجا انقدر با اطمینان حرف میزنی؟ خودت تا حالا عاشق شدی؟»
نگاهشو دزدید؛ سیگارشو با یه کبریت جدید روشن کرد و گفت: «نه... این کبریت سوختههه رو کی گذاشته تو قوطی؟»
#KAF_M.i.M
⁰⁰:²⁴
³¹فروردینماه¹⁴⁰¹
#بهوقت_دلنگرونیهام
#no_copy🚫
۱۲.۸k
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.