حکایت عجیبی ست

حکایت عجیبی ست !
میگن اگه یه گرگ" خواست بهت حمله کنه"سریع عریان شو!
اونوقت،فقط میاد تنت رو بو میکشه...
وراهشو میکشه و میره!
وتا آخرعمرش...بوی تنت رو ازیاد نمی بره!
واگه بازهم تورو ببینه!
ازبوی تنت تورا به یاد میاره...
وبهت حمله نمیکنه!
اما...امان از آدمیزاد...
عریان نشده...تورا چنان می درد...
که تا آخرعمرت...فراموشت نشود...!
دیدگاه ها (۴)

ساکتم ...ساکت!!!اما پرم از حرفهای تلخ ...پر از رمز و راز .....

ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ به خودم میگویم :در دیاری که پر از دیوا...

،،،،،توکل برخدایت کن؛،،،،،،،،،،، کفایت میکندحتما؛،،،،،،،،،،،...

چه شباهتی دارند عشقهای امروزی به عقربه های ساعت، بی توقف در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط