شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت
شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت
و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد.
روزی شیخی او را دید،
به وی فرمود: آن زن کیست ؟
گفت مادرم است.
فرمود: او را شوهر بده.
گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست.
پیرزن دو دستش را از زنبیل بیرون آورد
و بر سر پسرش زد
و گفت: آخه ۵,۴,۸! تو بهتر می فهمی یا شیخ؟
والاخخخخ
و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد.
روزی شیخی او را دید،
به وی فرمود: آن زن کیست ؟
گفت مادرم است.
فرمود: او را شوهر بده.
گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست.
پیرزن دو دستش را از زنبیل بیرون آورد
و بر سر پسرش زد
و گفت: آخه ۵,۴,۸! تو بهتر می فهمی یا شیخ؟
والاخخخخ
۶۱۹
۳۰ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.