تو دل یه مزرعه یه کلاغ روسیا

تو دل یه مزرعه یه کلاغ روسیا
هوایی شده بره پابوس امام رضا
اما هی فک میکنه اونجا جای کفتراس
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاس
من که توی سیاهیا از همه رو سیاهترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش کلاغ عاشقمون
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون
که یهو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو
.
.
.
"امیر ارجینی"
دیدگاه ها (۱)

دلت را خانه ی ما کن مصفا کردنش با من به ما درد خود افشا کن م...

حواسم هست ! رصد کردم ! ردِ پای حضورت را می گویم آمدی ! خواند...

کم عقلی... امام جعفر صادق (ع) : میان ایمان و کفر فاصله ای ...

می خواستم شمع باشم... " همیشه می خواستم که شمع باشم ، بسوزم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط