عزیزم دوستت دارم ولی با ترس و پنهانی

***عزیزم دوستت دارم ولی با ترس و پنهانی
که پنهان کردنٍ یک عشق یعنی اوج ویرانی !

دلم رنج عجیبی می برد از دوری ات ، اما
نجابت می کند مانند بانو های ایرانی ...

تحمل کردن این راز از من زن نمی سازد !
که روزی خسته خواهد شد دل از اندوه طولانی

غمت را می خورد هر شب دل نازک تر از شیشه
تو سنگی را نمی خواهی کنار شیشه بنشانی !!

مرا باور کنی ، شاید ، به راه عشق برگردم ...
نه از این دست باورهای مردم در مسلمانی!

" عزیزم دوستت دارم " ، غم این جمله را دیدی؟
تفاوت دارد این سیلاب با شب های بارانی ...!
دیدگاه ها (۱)

وقتے یہ زَڹ سیگـار ڪشید یعنے دیگہ گریہ جواب نمیـده ... **...

در انتهای هر سفردر آیینهدار و ندار خویش را مرور می کنماین خا...

یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی امآرام وسرد گفت:که در طالع شم...

ﺯﻧﯽ ﮐﻪﺍﺯ ﻟﺠﺎﺟﺖ ﭘﺎﯼ ﺁﻏﻮﺷﺖ ، ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ،ﻧﺠﯿﺐ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ...

شده ام در قفس خاطره ها زندانیدردم این است که هم دردی و هم در...

بمان در سینه ام ز آنجا که هم جانی و جانانینفس میگیرم از بویت...

عشق ( درد بی پایان)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط