شبی آغوش روی سایهات وا کردهای هرگز

شبی آغوش روی سایه‌ات وا کرده‌ای هرگز؟
خودت را اینهمه دلتنـــگ معنا کرده‌ای هرگز؟

دلت کرده هوای سالهایِ دور ِ خوشبختی؟
دوباره کفشهای کودکی پا کرده‌ای هرگز؟

پس از عمری سراغ ازخود گرفتن‌ها ازاین و آن
خودت را از سفر برگشته پیدا کرده‌ای هرگز؟

شبیه خود کسی را دیده‌ای در چارچوب ِ در؟
خودت را تنگ در آغوش خود جا کرده‌ای هرگز؟

خوش‌آمد گفته‌ای با ذوق و لرزیده دلت از شوق؟
بفرمـــا تو و هی این پا و آن پا کرده‌ای هرگز؟

اتاقی دنج ِ تنهایی ، چه خوشحالم که اینجایی
میان ِ گریه‌هایت جشن برپا کرده‌ای هرگز؟

تو هم مثل منی انگار ، تنها همدمت دیوار
گله از بی‌وفایی‌های ِ دنیا کرده‌ای هرگز؟

شماره داده‌ای وقتِ خداحافظ ؟به زیر لب :
"بیااز این طرفها باز" نجوا کرده‌ای هرگز؟

به رسم ِ یادگاری، عاشقانه زیر ِ شعرت را
تو هم مانند ِ من با بغض امضا کرده‌ای هرگز؟

کنـــــار ِ صندلی ِ خالی و یک زیر سیگاری
دو فنجان چای ِ یخ کرده تماشا کرده‌ای هرگز؟

شب است و باز باران پشت ِ شیشه ساز رفتن زد
خودت را بدرقه تا صبح ِ فردا کرده‌ای هرگز؟
دیدگاه ها (۱)

زمان جوری به سرعت میگذره که انگار همه اتفاقایی که تو زندگیمو...

.❣گفته بودم بی تو میمیرم ولی،❣اینبار نه....❣گفته بودی عاشقم ...

#تکپارتی#هیونجینPOV:وقتی که با هیون دعوات شده و اعضا میخوان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط