معشوقهعالیجناب
#معشوقه_عالیجناب
Pt: ¹
"پادشاه و ملکه سه تا پسر داشتن ..
پسر بزرگ تر به نام سوکجین،
پسر وسطی به نام جیمین
و پسر کوچکتر به نام جونگکوک...
با گذشت زمان و پیر شدن پادشاه ، وزرا منتظر انتخاب شدن ولیعهد از جانب شاه بودن ..
و حالا زمانش فرا رسیده .."
تلوزیون: و اما بشنوید از بازار هنر روز .. سه سال پیش..نویسنده چو یی جانگ که به کمک یک گروه تازه کار توی یه خونه ی کوچیک شروع به کار کردند وبتون/ مانهوا "معشوقه ی عالیجناب" رو در یه برنامه پر مخاطب انتشار دادن...
حالا این وبتون/مانهوا یکی از پر مخاطب ترین های نه تنها کره ، بلکه کشور های دیگه ی جهان شده و این گروه کوچیک به معروفیت بالایی دست پیدا کردن..
از سرمایه گذار ها و شروع پر قدرتمندشون...تا ادامه ی وبتون معشوقه ی عالیجناب که در نا باوری ...
امروز چپتر/پارت آخر منتشر شد!
نویسنده چو اطلاع دادن که دارن روی وبتون جدیدی کار میکنن!
طرفدار ها ....
صبح_مدرسه:
میونگ: ایهیی ایهیییی... نهههههههه پسرممممم... بچممممم... جونگکوککککککککککککککککک(درحال اشک ریختن
می سون : لعنتییی... فیننننن... ایهی ایهیییی(درحال زار زدن
میونگ: نویسنده ی لعنتی این چه پایانییی بوددددد عرررررررر...
می سون: طرف سایکو عههه.. کی اینقدر بی رحم میشهههه... عاررررر.. عررر ...ازجحهزلخزاحرحا
میونگ: همینو بگووووو... عرررررر
می سون: عرررررررر
معلم وارد کلاس میشه و کتابش رو روی میزش میزاره. به بچه ها یه نگاهی میکنه ..
خانم لی: اهم... ردیف دوم چه خبره؟!
میونگ: خانمممممممممم
گوشی رو سمت معلم چرخوند و به گریه کردنش ادامه داد.
معلم که متعجب بود سریع نزدیک شد و به صفحه گوشی نگاه انداخت...
شخصیت انیمه ای شکلِ وبتون با لباس شاهنشاهی روی زمین افتاده بود ..
خون دورش رو احاطه کرده و زمین رو سرخ کرده بود.
خانم لی: اممم... جمعش کنید ببینم این چه مسخره بازیه اینجا بساط کردینننن.. حالا هم نماینده بلند شو گوشی هارو بگیر.
نماینده کلاس: چشم خانم .
بعد مدرسه_ راه برگشت به خونه:
می سون: نویسنده چو یه فن ساین توی نمایشگاه یونسان برگزار خواهد کرد..
میونگ: وقتشه بریم موهاشو دونه به دونه بکنیمممممم..
می سون: روز شنبه.. عرر مدرسه تعطیلهه.
میونگ: بلیط رو حتما دوتا خریداری کن . دوتایی میریم کچلش میکنیم.
می سون: درسته رئیس . به روی چشم.
وارد سایت شدم و دو تا بلیط رو رزرو کردم...
Pt: ¹
"پادشاه و ملکه سه تا پسر داشتن ..
پسر بزرگ تر به نام سوکجین،
پسر وسطی به نام جیمین
و پسر کوچکتر به نام جونگکوک...
با گذشت زمان و پیر شدن پادشاه ، وزرا منتظر انتخاب شدن ولیعهد از جانب شاه بودن ..
و حالا زمانش فرا رسیده .."
تلوزیون: و اما بشنوید از بازار هنر روز .. سه سال پیش..نویسنده چو یی جانگ که به کمک یک گروه تازه کار توی یه خونه ی کوچیک شروع به کار کردند وبتون/ مانهوا "معشوقه ی عالیجناب" رو در یه برنامه پر مخاطب انتشار دادن...
حالا این وبتون/مانهوا یکی از پر مخاطب ترین های نه تنها کره ، بلکه کشور های دیگه ی جهان شده و این گروه کوچیک به معروفیت بالایی دست پیدا کردن..
از سرمایه گذار ها و شروع پر قدرتمندشون...تا ادامه ی وبتون معشوقه ی عالیجناب که در نا باوری ...
امروز چپتر/پارت آخر منتشر شد!
نویسنده چو اطلاع دادن که دارن روی وبتون جدیدی کار میکنن!
طرفدار ها ....
صبح_مدرسه:
میونگ: ایهیی ایهیییی... نهههههههه پسرممممم... بچممممم... جونگکوککککککککککککککککک(درحال اشک ریختن
می سون : لعنتییی... فیننننن... ایهی ایهیییی(درحال زار زدن
میونگ: نویسنده ی لعنتی این چه پایانییی بوددددد عرررررررر...
می سون: طرف سایکو عههه.. کی اینقدر بی رحم میشهههه... عاررررر.. عررر ...ازجحهزلخزاحرحا
میونگ: همینو بگووووو... عرررررر
می سون: عرررررررر
معلم وارد کلاس میشه و کتابش رو روی میزش میزاره. به بچه ها یه نگاهی میکنه ..
خانم لی: اهم... ردیف دوم چه خبره؟!
میونگ: خانمممممممممم
گوشی رو سمت معلم چرخوند و به گریه کردنش ادامه داد.
معلم که متعجب بود سریع نزدیک شد و به صفحه گوشی نگاه انداخت...
شخصیت انیمه ای شکلِ وبتون با لباس شاهنشاهی روی زمین افتاده بود ..
خون دورش رو احاطه کرده و زمین رو سرخ کرده بود.
خانم لی: اممم... جمعش کنید ببینم این چه مسخره بازیه اینجا بساط کردینننن.. حالا هم نماینده بلند شو گوشی هارو بگیر.
نماینده کلاس: چشم خانم .
بعد مدرسه_ راه برگشت به خونه:
می سون: نویسنده چو یه فن ساین توی نمایشگاه یونسان برگزار خواهد کرد..
میونگ: وقتشه بریم موهاشو دونه به دونه بکنیمممممم..
می سون: روز شنبه.. عرر مدرسه تعطیلهه.
میونگ: بلیط رو حتما دوتا خریداری کن . دوتایی میریم کچلش میکنیم.
می سون: درسته رئیس . به روی چشم.
وارد سایت شدم و دو تا بلیط رو رزرو کردم...
- ۸.۸k
- ۰۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط