فیک

#فیک
#نوازش_باد
Part¹⁶

رفتم سراغ نامجون در زدم
^بیا تو
+اوف چ داف میشی با عینک
^کارتو بگو زنیکه
+زنیکه عمته حوصلم سر رفته
^الان
+پاشو
^باشه گفتم ک الان
+گفتم ک پاشو
^اوف دلم برای جیمین میسوزه
+خفه
^باشه بابا ،برا من شیره برا جیمین جوجه عجبا
+همینه ک هست
خندیدم و رسیدیم به هال
^آقای جیمین شی این زن تو بگیر زور میگه
زبون براش در اوردمو رفتم نشستم روی کاناپه
^بزار جیمین بره همچین بزنم ۳ تا شی
_غلط کردی
^+بله؟
_چتونه خوبه اومدم از زنم دفاع کنم
^آفرین ادامه بده
کازوها خندید  و اومد کنار من نشست
و بقیه هم نشستن
^خب آقای زن ذلیل بگو ببینم

دم گوشش گفتم
+اگه زن ذلیل بود ک منو شکنجه نمی داد
_شنیدما
+چی کار کنم؟
خیلی خوشحالم ک منو جیمین و نامجون دوباره عین قبل شدیم
ما از بچگی باهم بازی میکردیم و منو نامجون شوخی میکردیم و جیمین با ما دعوا میکرد با اینکه نامجون بزرگ تره ولی انگار جیمین داداش بزرگس

^چرا نیشت بازه؟
+به تو چه
^خدا صبرت بده جیمین روانی اوردی خونه
+ببند دهن تو
و یکی محکم زدم تو دستش
_بسه دیگه ما قرار بود فیلم ببینیم
^بله شما درست میگید بفرمائید
فیلم گذاشتیم