فیک
#فیک
#نوازش_باد
Part¹⁵
^ا/ت قبول کن خواهش میکنم من نمیخام ترو از دست بدم!
+چی؟(با هق هق)
^ اگه بفهمن تو زن جیمینی و جیمین به تو علاقه دارن تورو میکشم تا جیمینو نابود کنن ابن تنها کاره ک میتونیم بکنیم تا فکر کنن تو برای جیمین مهم نیستی وگرنه خود جیمین هم نمیخاد اینکار و کنی اگه التماسای منو کازوها نبود اون قبول نمی کرد
+خواهش میکنم نامجون(با گریه)
^ا/ت به خاطر من باشه؟
به چشماش ک پر از التماس بود نگاه کردم نمی تونستم نه بگم
+ب..باشه
^ممنوننننن(با ذوق)
بغلم کردو اینقد فشارم داد ک حس کردم الان میارم بالا
یهو عوقی زدمو نامجون منو از خودش جدا کرد
^ا/ت خوبی؟
+اره اس بس فشارم دادی دل رودم اومد بالا
هر دو خندیدیم و نامجون خداعظی کردو رفت تو اتاقش
منم داشتم میرفتم سمت اتاقم ک صدای بحق جیمین و کازوها منو کشوند سمت اتاق جیمین
_کازوها اما من نمیخوام،یعنی اینقد بی غیرت شدم ک بزارم جلوی چندتا مرد باسنشو تکون بده؟
ته دلم با این حرفش خالی شد و دلم میخاست آب شم تو زمین
*اما این تنها کاری ک میشه کرد،جیمین ما نمیتونیم اجازه بدیم بلایی سر ا/ت بیاد
_بله قبول فقط نرقصه
*میخای چی کار کنی؟
_نمیدونم باید فکر کنم
در باز شدو من پشت در تا خواستم فرار کنم تلاشامو از دست دادم و افتادم رو جیمین
+ببخشید ار...جیمین خواستم بیام بگم کارت دارم
بلندم کردو گفت
_چی بگو
+چیزه..قبول میکنم رقصنده باشم
_واقعا؟
+اره،فقط بحث رقصو اینا چی؟
_نمیدونم
#نوازش_باد
Part¹⁵
^ا/ت قبول کن خواهش میکنم من نمیخام ترو از دست بدم!
+چی؟(با هق هق)
^ اگه بفهمن تو زن جیمینی و جیمین به تو علاقه دارن تورو میکشم تا جیمینو نابود کنن ابن تنها کاره ک میتونیم بکنیم تا فکر کنن تو برای جیمین مهم نیستی وگرنه خود جیمین هم نمیخاد اینکار و کنی اگه التماسای منو کازوها نبود اون قبول نمی کرد
+خواهش میکنم نامجون(با گریه)
^ا/ت به خاطر من باشه؟
به چشماش ک پر از التماس بود نگاه کردم نمی تونستم نه بگم
+ب..باشه
^ممنوننننن(با ذوق)
بغلم کردو اینقد فشارم داد ک حس کردم الان میارم بالا
یهو عوقی زدمو نامجون منو از خودش جدا کرد
^ا/ت خوبی؟
+اره اس بس فشارم دادی دل رودم اومد بالا
هر دو خندیدیم و نامجون خداعظی کردو رفت تو اتاقش
منم داشتم میرفتم سمت اتاقم ک صدای بحق جیمین و کازوها منو کشوند سمت اتاق جیمین
_کازوها اما من نمیخوام،یعنی اینقد بی غیرت شدم ک بزارم جلوی چندتا مرد باسنشو تکون بده؟
ته دلم با این حرفش خالی شد و دلم میخاست آب شم تو زمین
*اما این تنها کاری ک میشه کرد،جیمین ما نمیتونیم اجازه بدیم بلایی سر ا/ت بیاد
_بله قبول فقط نرقصه
*میخای چی کار کنی؟
_نمیدونم باید فکر کنم
در باز شدو من پشت در تا خواستم فرار کنم تلاشامو از دست دادم و افتادم رو جیمین
+ببخشید ار...جیمین خواستم بیام بگم کارت دارم
بلندم کردو گفت
_چی بگو
+چیزه..قبول میکنم رقصنده باشم
_واقعا؟
+اره،فقط بحث رقصو اینا چی؟
_نمیدونم
- ۹.۱k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط