بنام مادر

✍ "بنام مادر"


پـا به پـای غـم من پیـر شـد و حـرف نـزد...!!
داغ دیـد از من و تبخـیر شـد و حـرف نـزد...!!!
شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب.!!!
شب بـه شب آمـدنـم دیـر شد و حـرف نزد.!!!
غصـه میخـورد کـه مـن حـال خـرابـی دارم...!!!
از همین غصـه ی من سیـر شـد و حرف نزد!!!
وای از آن لحظه کـه حرفـم دل او را سوزاند!!!
خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد!!!
صورت پر شده از چین و چروکش یعنی!!!
مادرم خستـه شـد و پیـر شـد و حرف نزد •••!!!

خاک پاتم دالکه........
دیدگاه ها (۱)

از فنجان های دلم بیا و یک جرعه دلتنگی ام را بنوشباور کن این ...

در سال 1977 یک مرد 63 ساله ،عقب یک بیوک را از روی زمین بلند ...

هیچ وقَتـــــ نَخاستَـــم دُشمَنامو بِشناسَــم(paper) ...

به گند نکشید دوست داشتن راوقتی هنوزتکلیفتان با خودتان که هیچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط