تقدیم به اندیشه های زیبا

تقدیم به اندیشه های زیبا....

روزی با دوستم از کنار یک دکه روزنامه فروشی رد می شدیم ؛
دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد ، اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد.
همان طور که دور می شدیم، به دوستم گفتم:
چه مرد عبوس و ترش رویی بود.
دوستم گفت:
او همیشه این طور است!
پرسیدم: پس تو چرا به او احترام می گذاری؟!
دوستم با تعجب گفت:
"چرا باید به او اجازه بدهم که برای رفتار من تصمیم بگیرد؟!
من خودم هستم."...

اجازه ندهید تا برخوردهای دیگران ، موجب تغییر رفتارهای شما شود . همیشه مثل گل باشید که در هر شرایطی خوش عطری و زیبایی خود را حفظ می کند .
در هر دیداری ردپایی از عطر زیبای درون خود را به یادگار بگزارید .
متین ، باوقار ، خندان ، شاد ، پـــــــرانر ژی و پــــــرتلاش باشید .

زندگی را زندگی کنیم


عاشقتم خدا.94/10/29ساعت23:01
دیدگاه ها (۳۴)

...... حکایتی آموزنده........ درعصر سلیمان نبی ؛ پرنده ای بر...

ختم صلوات. سلام به همه ویسگونیها....همه ماکسایی روازدست داد...

تکرار مسواک زدن در همه شبها ، دندانها را سفید میکندو تکرار خ...

قیمت الاغمرد کشاورزی همسری داشت که از صبح تا نصف شب در مورد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط