«مافیای خشن من »
«مافیای خشن من »
پارت ¹²🍷🫀
(پارت بعدی پارت آخره )
(ا.ت ویو )
الان یک سال میگذره که من مرگم رو جعل کردم و فقط جین این موضوع رو میدونه
الان بزرگ ترین مافیای زن جهانم ولی صورتم رو به کسی نشون ندادم امشب یک مهمونی اختصاص دادم که دوست پسر جعلی مو نشون بدم که یونگی حرصش بگیره 😑
البته منو نمیشناسه پس بهتره نقابمو بردارم
امشب همه مافیا ها دعوت بودن
(پرش زمانی به ساعت ۸ )
لای جمعیت یونگی و جین و و جیمین رو دیدم
چقدر شکسته شدن مخصوصا جیمین و یونگی
که با گرفته شدن دستم برگشتم
& بیبی چیزی شده
ا.ت : نه فقط نگاه کن جیمین چقدر شکسته شده
& بعد میفهمه میتونم یک چیزی بهت بگم
ا.ت : بگو
& من دوستت دارم ا.ت
ا.ت : منم دوستت دارم اما فقط به عنوان داداشم
&میخوام فراتر از یک داداش برات باشم
ا.ت : متاسفم که دیگه به کسی اعتماد ندارم
ض&اشکالی نداره درست میشه
ا.ت : امیدوارم
و دست منو گرفت و رفتیم توی سالن همه چشما روی ما بود
ا.ت : سلام من شما رو به این مهمونی دعوت کردم تا دوست پسرم و چهره واقعیم رو بهتون نشون بدم
_ان دوهی میتونه چه چهره واقعی داشته باشه
ا.ت : اسم واقعی پارک ا.ت نام دوست پسرم هوانگ هیونجین
و نقاب رو از روی صورتم برداشتم
و چشمامو به یونگی دوختم که با چشمایی پر اشک داره بهم نگاه میکنه
پوزخند زدم و ادامه دادم
ا.ت : از داداشم ممنونم که این همه سال منو بزرگ کرد و از پارک سئو داداش عزیزم ممنون که منو پیش خودش نگه داشت
که سئو اومد سمتم و بغلم کرد
سئو : بلاخره تبدیل به ا.ت خودم شدی
ا.ت : میخوام در مورد حرو.مزاده صحبت کنم که زندگی یک دختر رو نابود کرد و شکنجه اش داد مین یونگی نمیخوای بیای رو سکو و بگی چیکارا کردی هوم
(یونگی ویو )
با دیدنش خیلی خوشحال شدم
_ پس میخوای بجنگیم .. منم بدم نمیاد
دست یونا رو گرفتم و گفتم
_منم امروز با دوست دخترم اومدم و میخوام با شما اشناش کنم مین یونا
شرایط
⁵لایک
⁴ فالور
پارت ¹²🍷🫀
(پارت بعدی پارت آخره )
(ا.ت ویو )
الان یک سال میگذره که من مرگم رو جعل کردم و فقط جین این موضوع رو میدونه
الان بزرگ ترین مافیای زن جهانم ولی صورتم رو به کسی نشون ندادم امشب یک مهمونی اختصاص دادم که دوست پسر جعلی مو نشون بدم که یونگی حرصش بگیره 😑
البته منو نمیشناسه پس بهتره نقابمو بردارم
امشب همه مافیا ها دعوت بودن
(پرش زمانی به ساعت ۸ )
لای جمعیت یونگی و جین و و جیمین رو دیدم
چقدر شکسته شدن مخصوصا جیمین و یونگی
که با گرفته شدن دستم برگشتم
& بیبی چیزی شده
ا.ت : نه فقط نگاه کن جیمین چقدر شکسته شده
& بعد میفهمه میتونم یک چیزی بهت بگم
ا.ت : بگو
& من دوستت دارم ا.ت
ا.ت : منم دوستت دارم اما فقط به عنوان داداشم
&میخوام فراتر از یک داداش برات باشم
ا.ت : متاسفم که دیگه به کسی اعتماد ندارم
ض&اشکالی نداره درست میشه
ا.ت : امیدوارم
و دست منو گرفت و رفتیم توی سالن همه چشما روی ما بود
ا.ت : سلام من شما رو به این مهمونی دعوت کردم تا دوست پسرم و چهره واقعیم رو بهتون نشون بدم
_ان دوهی میتونه چه چهره واقعی داشته باشه
ا.ت : اسم واقعی پارک ا.ت نام دوست پسرم هوانگ هیونجین
و نقاب رو از روی صورتم برداشتم
و چشمامو به یونگی دوختم که با چشمایی پر اشک داره بهم نگاه میکنه
پوزخند زدم و ادامه دادم
ا.ت : از داداشم ممنونم که این همه سال منو بزرگ کرد و از پارک سئو داداش عزیزم ممنون که منو پیش خودش نگه داشت
که سئو اومد سمتم و بغلم کرد
سئو : بلاخره تبدیل به ا.ت خودم شدی
ا.ت : میخوام در مورد حرو.مزاده صحبت کنم که زندگی یک دختر رو نابود کرد و شکنجه اش داد مین یونگی نمیخوای بیای رو سکو و بگی چیکارا کردی هوم
(یونگی ویو )
با دیدنش خیلی خوشحال شدم
_ پس میخوای بجنگیم .. منم بدم نمیاد
دست یونا رو گرفتم و گفتم
_منم امروز با دوست دخترم اومدم و میخوام با شما اشناش کنم مین یونا
شرایط
⁵لایک
⁴ فالور
۴.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.