این پارتو بخاطر ⁶⁰ تایی شدنمون میزارم 🧚☘️🥳
این پارتو بخاطر ⁶⁰ تایی شدنمون میزارم 🧚☘️🥳
«مافیای خشن من »
پارت ¹³ (آخر )🍷🫀
ا.ت : ممنون آقای مین ولی شما همون کسی نیستید که بخاطر یونا یک دختر بی گناه رو تا حد مرگ شکنجه کردید
_اون موضوع تموم شده
ا.ت : ولی برای من نه تموم نشده
_ولی الان وسط مهمونی تمومش کن
ا.ت : گمشو چشمم بهت نخوره (هویییی دختره **** حرف دهنتو بفهم )
_نکه من خیلی کشته مردتم
ا.ت : گگگگگگگگ (ادا درآوردن)
(پایان مهمونی )
رفتم سمتش و نشستیم
ا.ت : بنال
_اولن درست صحبت کن
ا.ت : اگه نکنم
_هیونجین دوست پسرته
ا.ت : آره و یونا
_نه من بعد تو با کسی نبودم
ا.ت : چرا این کارو باهام کردی
_چون اون موقع دوست نداشتم
ا.ت : پس الان ولم کن
_ ولی الان دوستت دارم (داد )
ا.ت : دوباره میخوای انتقام بگیری
_نه ... فقط یک فرصت دوباره بده
ا.ت : فقط یک فرصت
(۱ ماه بعد )
امروز روز عروسیمون بود و به سالن رفتم دست بنگ چان رو گرفتم و به سمت یونگی راه رفتیم (نکته : ا.ت از پدرش بدش میاد و به جاش دست بنگ چان رو میگیره چون چان ا.ت رو بزرگ کرده )
که رسیدیم به یونگی
بنگ چان : اذیتش کنی گردنتو میشکونم
_باشه بابا حالا زنمو میدی
ا.ت : باشه عاقد :یغتژاغخزعحزهلزحنذخازتمرنلطمازهلژخارماژخحعزهغ؟(مثلاً گفت آیا قبول میکنید
_بله
عاقد :الاهیهغیهغژغهزخغیهایخاماژامزامژانژماژماژماژامزخا؟
ا.ت : بله
(۴ سال بعد )
ا.ت : یونگی پوشک لیا رو بیار
جونگ هه : اوما آپا شار داست بلا همین من آولدم (ترجمه : مامان بابا کار داشت برا همین من آوردم
(و اونا یک خانواده ۴ نفره ساختن )
پایان
«مافیای خشن من »
پارت ¹³ (آخر )🍷🫀
ا.ت : ممنون آقای مین ولی شما همون کسی نیستید که بخاطر یونا یک دختر بی گناه رو تا حد مرگ شکنجه کردید
_اون موضوع تموم شده
ا.ت : ولی برای من نه تموم نشده
_ولی الان وسط مهمونی تمومش کن
ا.ت : گمشو چشمم بهت نخوره (هویییی دختره **** حرف دهنتو بفهم )
_نکه من خیلی کشته مردتم
ا.ت : گگگگگگگگ (ادا درآوردن)
(پایان مهمونی )
رفتم سمتش و نشستیم
ا.ت : بنال
_اولن درست صحبت کن
ا.ت : اگه نکنم
_هیونجین دوست پسرته
ا.ت : آره و یونا
_نه من بعد تو با کسی نبودم
ا.ت : چرا این کارو باهام کردی
_چون اون موقع دوست نداشتم
ا.ت : پس الان ولم کن
_ ولی الان دوستت دارم (داد )
ا.ت : دوباره میخوای انتقام بگیری
_نه ... فقط یک فرصت دوباره بده
ا.ت : فقط یک فرصت
(۱ ماه بعد )
امروز روز عروسیمون بود و به سالن رفتم دست بنگ چان رو گرفتم و به سمت یونگی راه رفتیم (نکته : ا.ت از پدرش بدش میاد و به جاش دست بنگ چان رو میگیره چون چان ا.ت رو بزرگ کرده )
که رسیدیم به یونگی
بنگ چان : اذیتش کنی گردنتو میشکونم
_باشه بابا حالا زنمو میدی
ا.ت : باشه عاقد :یغتژاغخزعحزهلزحنذخازتمرنلطمازهلژخارماژخحعزهغ؟(مثلاً گفت آیا قبول میکنید
_بله
عاقد :الاهیهغیهغژغهزخغیهایخاماژامزامژانژماژماژماژامزخا؟
ا.ت : بله
(۴ سال بعد )
ا.ت : یونگی پوشک لیا رو بیار
جونگ هه : اوما آپا شار داست بلا همین من آولدم (ترجمه : مامان بابا کار داشت برا همین من آوردم
(و اونا یک خانواده ۴ نفره ساختن )
پایان
۴.۴k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.