{حسین(ع)کنار قبر جدّ خود}
{حسین(ع)کنار قبر جدّ خود}
حسین (ع) را دیدم به مسجد پیامبر آمد(ص) در حالی که خرامان راه میرفت به این اشعار یزید ابن مفرغ حمیری سرود:
(ستوار را در دمام صبح شبیخون زنان رماندم و دیگر مرا یزید نخوانند در آن روزی که از ترس، دست در دست ظلم نهم با اینکه مرگها در کمین من نشسته اند تا تنها شوم)
پیش خودم گفتم:به خدا سوگند او به این اشعار متمثل نشد مگر آنکه می
خواهداقدامی کند دو روز نگذشته بود که شنیدم به مکه کوچ کرده است(به خاطر اینکه نمی خواستند با یزید بیعت کنند)
شبی امام حسین از خانه بیرون آمد کنار قبر جدش رسول خدا آمد و فرمود:
((سلام بر تو باد ای پیامبر خدا! منم حسین فرزند فاطمه،منم فرزند و فرزند و نوه دختری تو در میان بازماندگانی که میان امت خود جا نهادی ای پیامبر خدا! تو بر آنان گواه باش که مرا تنها گذارده حقم را تباه ساختند و حرمتم را شکستند این شِکوه من است به تو تا روزی که تورا دیدار کنم))
سپس برخاست و به نماز ایستاد پیوسته در رکوع و سجود بود.
چون شب دوم شد امام(ع) نزد قبر پیامبر(ص) آمد دو رکعت نماز گزارد چون از نماز فارغ شد فرمود:
((خدایا! این قبر پیامبر تو محمد(ص) است و من فرزند دخت محمد(ص) تو خود میدانی که برایم چه پیش امده است خدایا! من نیکیها را دوست داشته بدیها را دشمن می دارم ای خداوند با شکوه و بزرگوار به حق این قبر و به حق صاحب این قبر از تو میخواهم که ان راه را برایم پیش آوری که خوشنودی تو در آن است))
از کتاب فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)
ادامه دارد....
حسین (ع) را دیدم به مسجد پیامبر آمد(ص) در حالی که خرامان راه میرفت به این اشعار یزید ابن مفرغ حمیری سرود:
(ستوار را در دمام صبح شبیخون زنان رماندم و دیگر مرا یزید نخوانند در آن روزی که از ترس، دست در دست ظلم نهم با اینکه مرگها در کمین من نشسته اند تا تنها شوم)
پیش خودم گفتم:به خدا سوگند او به این اشعار متمثل نشد مگر آنکه می
خواهداقدامی کند دو روز نگذشته بود که شنیدم به مکه کوچ کرده است(به خاطر اینکه نمی خواستند با یزید بیعت کنند)
شبی امام حسین از خانه بیرون آمد کنار قبر جدش رسول خدا آمد و فرمود:
((سلام بر تو باد ای پیامبر خدا! منم حسین فرزند فاطمه،منم فرزند و فرزند و نوه دختری تو در میان بازماندگانی که میان امت خود جا نهادی ای پیامبر خدا! تو بر آنان گواه باش که مرا تنها گذارده حقم را تباه ساختند و حرمتم را شکستند این شِکوه من است به تو تا روزی که تورا دیدار کنم))
سپس برخاست و به نماز ایستاد پیوسته در رکوع و سجود بود.
چون شب دوم شد امام(ع) نزد قبر پیامبر(ص) آمد دو رکعت نماز گزارد چون از نماز فارغ شد فرمود:
((خدایا! این قبر پیامبر تو محمد(ص) است و من فرزند دخت محمد(ص) تو خود میدانی که برایم چه پیش امده است خدایا! من نیکیها را دوست داشته بدیها را دشمن می دارم ای خداوند با شکوه و بزرگوار به حق این قبر و به حق صاحب این قبر از تو میخواهم که ان راه را برایم پیش آوری که خوشنودی تو در آن است))
از کتاب فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)
ادامه دارد....
۱۴.۹k
۳۰ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.