طعم تلخ زندگی گاهی دو چندان می شود

طعم تلخ زندگی گاهی دو چندان می شود
آدم از دست خودش گاهی گریزان می شود

بر لبانش خنده می دوزد ولی دلشاد نیست
زیر بار غصه ها ناچار خندان می شود

زخم ها و ضربه های دشمنان دردش کم است
آدمی از ضربه های دوست نالان می شود

مثل شب بویی که شب هنگام خوشبو می شود
از طلوع روز نو غمگین و ترسان می شود

معنی زندان که ترکیب اتاق و میله نیست
گاه آزادی خودش هم مثل زندان می شود

وای بر روزی که شاعر خسته و غمگین شود
آخر هر مصرع و هر واژه گریان می شود
.
دیدگاه ها (۴۱)

زلزله ننویسیدبنوسید زنی در زیر آوارو بچه ای چشم به راه مادر....

‍ باز لرزید... تمام جانم ، با او لرزید...با او که کودکش را ز...

تولد داریم تولد یکی ازقدیمیا و بهترین های ویس داداش مجید مهر...

کمی آلوده بر بغضم، کمی سرگرم طوفانمکمی ابری، کمی تا قسمتی دل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط