نرم نرمک میرسد اینک بهار


نرم نرمک میرسد اینک بهار


بی نشان در تو سفر كردم
صبح لبخند تو را نوشيدم
شام گيسوی تو باريد به من
گل ياقوت كه در نقره نفس می زد
گفت: ای دوست مرا پرپر كن
و بياموز به من،‌ غرق شدن.
در همين آه بلندی كه به دريا جاری است
در سراپای تو پارو زدم و
لذت غرق شدن با هم را
لحظه ای تجربه كردم كه گريخت


دیدگاه ها (۲)

‌در روزهای آخر اسفند در نیمروز روشنوقتی بنفشه‌ها را با برگ ر...

🕊️هنوز نمی توانم باور کنم،نمی توانم بنویسم،نمی توانم فکر کنم...

‌من به دیدار تو مشتاقم و از غیر ملولگر تو را از من و از غیر ...

‌به من بیاموز چگونه عطر به گُلِ سرخَش باز میگردد؛تا من به تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط