این همهی داستانه

این همه‌ی داستانه
چون خیلی رمان دارم خیلی
---

🌌 رمان سونیک: طلوع تاریکی


---

فصل ۱: آرامش پیش از طوفان

در گرین‌هیل روزی آرام آغاز شده بود. سونیک کنار رودخانه نشسته و خسته از آرامش بیش از حد بود. تیلز با لبخند آمد و گفت:
«سونیک، امروز دوباره دنبال دردسر می‌گردی؟»
سونیک جواب داد: «می‌دونی که من بدون دردسر خوابم می‌بره!»

ناگهان انفجارهایی از سمت جنگل شنیده شد. دود سیاه بالا رفت. سونیک با هیجان گفت: «بریم!»
وقتی رسیدند، ارتش جدیدی از ربات‌های اگمن را دیدند. این ربات‌ها متفاوت بودند، با خطوطی سیاه و قرمز و نیرویی عجیب در درونشان. امی و ناکلز هم از راه رسیدند و وارد نبرد شدند.

ناگهان شدو از میان دود ظاهر شد:
«این فقط کار اگمن نیست. یه نیروی دیگه پشتشه… چیزی تاریک‌تر.»


---

فصل ۲: راز انرژی تاریک

پس از شکست دادن چند ربات، تیلز یکی از آن‌ها را بررسی کرد. او منبع انرژی سیاه و درخشان درون ربات را کشف کرد.
«سونیک، این از حلقه‌های انرژی یا زمردهای هرج‌ومرج نیست… این یه چیز جدیده.»

شدو جلو آمد:
«این انرژی از یک کریستال باستانی میاد… خورشید سیاه. من در آزمایشگاه قدیمی سازمان G.U.N. درباره‌ش خونده بودم.»

امی با تعجب گفت: «خورشید سیاه؟ یعنی چی؟»
شدو با صدایی جدی ادامه داد: «یه سنگ باستانی که می‌تونه تاریکی خالص رو آزاد کنه. اگمن دسترسی بهش پیدا کرده.»


---

فصل ۳: اختلاف و تردید

تیم تصمیم گرفت برای پیدا کردن خورشید سیاه راهی بشه. اما شدو اصرار داشت که تنها بره.
سونیک اعتراض کرد: «هی، شدو! ما یه تیمیم. نباید جدا بشیم.»
شدو با سردی جواب داد: «این کار خطرناکه. من نمی‌خوام شما سد راه بشید.»

بین اعضا اختلاف افتاد. ناکلز گفت: «من به شدو اعتماد ندارم. اون همیشه راه خودش رو می‌ره.»
امی جواب داد: «اما اگه با هم باشیم قوی‌تر می‌شیم!»


---

فصل ۴: سفر به ویرانه‌ها

گروه به سمت یک معبد باستانی در صحرای ساند‌اوپلیس حرکت کرد. درون معبد، تله‌های خطرناک و نگهبانان سنگی جلوی راهشان را گرفتند.

سونیک با سرعت از تله‌ها گذشت، تیلز معماها را حل کرد، و ناکلز درهای سنگی را شکست. امی هم با چکشش روبوت‌های نگهبان را خرد کرد.

در قلب معبد، نقوشی روی دیوار دیده می‌شد: داستان خورشید سیاه. نوشته‌ها هشدار می‌دادند که اگر کریستال بیدار شود، «نیروی سایه» از دل آن آزاد خواهد شد.


---

فصل ۵: خیانت

وقتی تیم به کریستال نزدیک شد، ناگهان متال سونیک ظاهر شد! او از اول تعقیبشان کرده بود.
«بیهوده تلاش می‌کنید. خورشید سیاه متعلق به ارباب اگمن است!»

متال سونیک توانسته بود یکی از اعضای فرعی گروه (روژ د بَت) را فریب دهد تا اطلاعاتشان را لو بدهد. شدو خشمگین شد و به متال حمله کرد. نبرد سختی در گرفت، اما در نهایت متال با کمک ارتش ربات‌ها موفق شد کریستال را بدزدد.


---

فصل ۶: اتحاد دوباره

شکست برای تیم سخت بود. سونیک احساس کرد مقصر است، شدو خودش را سرزنش می‌کرد، و ناکلز ناامید شده بود. اما امی جلوی همه ایستاد و گفت:
«ما فقط وقتی شکست می‌خوریم که کنار هم نباشیم. اگمن همینو می‌خواد. پس باید دوباره متحد بشیم!»

با حرف‌های امی، گروه دوباره جان گرفت. سونیک دستش را جلو آورد: «خب بچه‌ها، وقتشه نشون بدیم هیچ چیزی قوی‌تر از دوستی ما نیست.»
همه دستشان را روی هم گذاشتند.


---

فصل ۷: نبرد بزرگ

مقر اگمن در جزیره‌ای شناور در آسمان قرار داشت. تیم با سفینه‌ی تیلز به آنجا رفتند.
صدها ربات در مقابلشان صف کشیدند. نبردی عظیم در گرفت. هرکسی نقش خودش را داشت:

سونیک با سرعت سرسام‌آورش ربات‌ها را درو می‌کرد.

شدو از قدرت هرج‌ومرج برای نابودی ارتش استفاده می‌کرد.

تیلز و امی از هوا پشتیبانی می‌دادند.

ناکلز سد دفاعی را شکست.


وقتی به اتاق اصلی رسیدند، اگمن روی تخت فرماندهی‌اش نشسته بود و خورشید سیاه در کنار او می‌درخشید.

اگمن خندید:
«شما همیشه فکر می‌کنید قهرمانید، اما حالا شاهد تولد قدرت واقعی باشید!»

او کریستال را فعال کرد. نور سیاهی آزاد شد و از دل آن موجودی باستانی بیرون آمد: نیروی سایه، تجسمی از تاریکی و خشم.


---

فصل ۸: فداکاری

نیروی سایه به همه حمله کرد. حتی اگمن هم کنترلش را از دست داد. موجود تاریک می‌خواست همه‌ی دنیا را در تاریکی غرق کند.

تیم با تمام قدرت جنگید، اما موجود شکست‌ناپذیر بود. شدو جلو رفت.
«این به خاطر منه… من تنها کسی هستم که می‌تونه جلویش رو بگیره.»

سونیک فریاد زد: «شدو، نه! ما با هم می‌جنگیم!»
شدو لبخندی زد: «تو قهرمان نور هستی، سونیک. اما من… من قهرمان تاریکی‌ام.»

شدو با تمام قدرت از زمردهای هرج‌ومرج استفاده کرد، خود را با نیروی سایه در هم آمیخت و هر دو را در یک سیاه‌چال انرژی حبس کرد. انفجاری عظیم رخ داد… و سکوت.


---
نگاه کنید فصل آخر رو جدا میفرستم
دیدگاه ها (۴)

این فصل آخره---فصل ۹: پایانوقتی دود کنار رفت، خورشید سیاه خر...

ابو🤣😂

بچه ها رمان قبلیم به هم خورد به رمان دیگه می‌نویسمالبته نوشت...

ارشیا تاج بر سر می‌زاریآخه‌.....🫥🫥

رمان سونادو پارت۱

╭────༺ ♕ ༻────╮⊊ #my_mistake ⊋#part6⋆┈┈。゚❃ུ۪ ❀ུ۪ ❁ུ۪ ❃ུ۪ ❀ུ۪...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط