پارت جدید
پارت جدید
سمت عمارت حرکت کردم ، وارد که شدم و کلارا روی زمین دیدم
+کلارا... خوبی؟(نگران )
به سمتش رفتم و دیدم اون دختره توی بغلشه ، نمیتونستم کاری انجام بدم
+جیغ بلندی کشیدم
+باهاش چیکار کردی
÷اون خودک&شی کرده
+چ..چی نه بابد ببریمش بیمارستان
÷ اون دیگه مرده
+خی داری شوخی میکنی من بهش قول دادم که انتقامشو بگیرم ولی ....
÷بسکن کایلی ... اون از اولشم میخواست همین کارو بکنه .
+کلارا(گریه ) خواهش میکنم اون باید زنده بمونه. و بعدش جیغ بلندی کشیدم که بادیگارد هاش اومدن و اونو بردن ، کلارا بغلم کرد و
÷آروم باش ... تقصیر تو نیست
ویو جلوتر
+کلارا ، جیمز رو یادته آقای لی پدرش بود
÷چ..چیی گفتی؟
+اون به دست پدرش کشته شد و پرونده تموم شد .
÷یعنی پدرش بود همونی که منو داشت تهدید میکرد؟
+اون قبل از مرگش اعتراف کرد که از تو تفنگ هاشو دزدیده
÷دزدیده ؟ از من؟ پس اون بود که باعت شد معامله ها عقب بیوفته .
+ممنون که کمکم کردی
+راستی اون دختر رو چیکار میکنن ؟
÷اون میره پیش خانوادش
+میخوام برگردم مرسی که تا اینحا کنارم بودی .
ویو خونه کایلی
+چرا باید زندگیم اینجوری بگذره ، آروم به سمت آشپزخونه رفتم که یاداشتی که زیر در خروجی بود نظرمو جلب کرد.
+هوف ... امیدوارم چیز بدی نباشه .
بازش کردم که ...:
سمت عمارت حرکت کردم ، وارد که شدم و کلارا روی زمین دیدم
+کلارا... خوبی؟(نگران )
به سمتش رفتم و دیدم اون دختره توی بغلشه ، نمیتونستم کاری انجام بدم
+جیغ بلندی کشیدم
+باهاش چیکار کردی
÷اون خودک&شی کرده
+چ..چی نه بابد ببریمش بیمارستان
÷ اون دیگه مرده
+خی داری شوخی میکنی من بهش قول دادم که انتقامشو بگیرم ولی ....
÷بسکن کایلی ... اون از اولشم میخواست همین کارو بکنه .
+کلارا(گریه ) خواهش میکنم اون باید زنده بمونه. و بعدش جیغ بلندی کشیدم که بادیگارد هاش اومدن و اونو بردن ، کلارا بغلم کرد و
÷آروم باش ... تقصیر تو نیست
ویو جلوتر
+کلارا ، جیمز رو یادته آقای لی پدرش بود
÷چ..چیی گفتی؟
+اون به دست پدرش کشته شد و پرونده تموم شد .
÷یعنی پدرش بود همونی که منو داشت تهدید میکرد؟
+اون قبل از مرگش اعتراف کرد که از تو تفنگ هاشو دزدیده
÷دزدیده ؟ از من؟ پس اون بود که باعت شد معامله ها عقب بیوفته .
+ممنون که کمکم کردی
+راستی اون دختر رو چیکار میکنن ؟
÷اون میره پیش خانوادش
+میخوام برگردم مرسی که تا اینحا کنارم بودی .
ویو خونه کایلی
+چرا باید زندگیم اینجوری بگذره ، آروم به سمت آشپزخونه رفتم که یاداشتی که زیر در خروجی بود نظرمو جلب کرد.
+هوف ... امیدوارم چیز بدی نباشه .
بازش کردم که ...:
۲۳۸
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.