فیک مافیا
فیک مافیا
پارت۲
ویو ا/ت:
کوک اومد و توی تخت دراز کشید من برگشتم چون میترسیدم کاملا یهویی تو خواب لبای کوک رو بکنم به لبای خودم که یکی داست از پشت بغلم می کرد کوک بود شروع کردم از سوال پرسیدن
ا/ت:اسمت رو نگفتی
کوک:جونگ کوک هستم منو کوک صدا کن و تازه من یه مافیام
ادمین:
کوک وا/ت خوابیدن و...
ویو ا/ت:
از خوب پا شدم حس خفگی میکردم که خواستم کوک رو هول بدم ولی زورم نمیرسید پاهامو گذاشتم تو سیکس بک کوک و دست هامو گذاشتم رو سینه هاش و شروع کردم به هول دادن ولی باز زورم نمیرسید.
ویو کوک:
حس دردی میکردم که یهو بیدار شدم دیدم ا/ت داشت سعی میکرد هولم بده گفتم
کوک:ا/تتت بس کن چیکار میکنی
ا/ت:چرا داشتی خفه ام میکردی
کوک:خب میترسیدم فرار کنی
ویوا/ت:
داشتم با کوک حرف میزدم که یهو فهمیدم که دستشویی دارم زود رفتم سراغ دستشویی که دلشتم میرینیدم که یهو کوک در رو باز کرد
ویو کوک:
نمیدونستم که ا/ت اونجاس در رو باز کردم که یهو دیدم که ا/ت داشت میرینید😂
ا/ت:(جیغ بنفش فراوان)
کوک:نترس من ندیدمت فقط صورتت رو دیدم😶(ترسیدن)
ا/ت:برو بیرون😡(عصبانی)
کوک:باشه(در رو محکم بستم)
ویوا/ت:ریدم و تموم شدم و شروع کردم به مسواک زدن و تموم شدم یادم اومد که کوک در رو باز کرد گفتم چیکار کنم بدون اینکه نگاهش کنم از دستشویی اومدم بیرون
ویو کوک:
دیدم ا/ت از کارم خیلی خجالت کشیده بود رفتم دستشویی که مسواک زدم و دست و صورتم رو شستم از دستشویی اومدم بیرون
آجوما:ارباب صبحانه آمادس
کوک:ممنون آجوما ولی یچیز هس که باید بهت بگم که من کاملا یهویی در دستشویی رو باز کردم دیدم ا/ت اونجا بود که ا/ت هم خیلی خجالت کشید نمیتونه بهم نگاه کنه چی کار کنم
آجوما:ارباب باهاش صبحت کن
آجوما:ا/ت صبحانه آمادس
ا/ت:لطفا صبحانه رو بیار تو اتاق من میخوام تو اتاق صبحانه بخورم چون که کوک در دستشویی رو باز کرد منم نمیتونم نگاش کنم
آجوما:چشم
و آجوما صبحانه رو به سمت اتاق میبره و صبحانه رو میده به ا/ت
ا/ت:خیلی ممنون
ویو کوک:
داشتم میدیدم که آجوما داره صبحانه رو میبره به اتاق با خودم گفتم بهتره برم پیش ا/ت
رفتم پیش ا/ت و شروع کردم باهاش صبحت کردن
کوک:ا/ت اینجور چیزا دیگه گذشته
ا/ت:باشه
کوک:ا/ت بیا
ا/ت:آخه چرا در نزدی(داد)
کوک:بیخیال
"بعد از صبحانه"
ادمین:
من حوصلم سر رفته بود کوک داشت با گوشیش ور میرفت ا/ت به کوک گفت
ا/ت:میشه تلویزیون ببینم
کوک:نه
ا/ت:چرااا(داد)
کوک:باشه فقط رومانتیک نزار
ا/ت:فایم ترسناک میبینم
کوک:ok
ویو ا/ت:
داشت شروع میشد من که ترسیدم پریدم بغل کوک
ویو کوک:
ا/ت از وقتی که ترسید پرید بغلم داشتم لذت میبردم کاری نکردم که منو ول نکنه
ا/ت:چرا واکنش نشون نمیدی
کوک:نمیدم چون واکنش ندارم
ا/ت:زود باش واکنش نشون بده
کوک:اگه واکنش میخوای
...
پارت۲
ویو ا/ت:
کوک اومد و توی تخت دراز کشید من برگشتم چون میترسیدم کاملا یهویی تو خواب لبای کوک رو بکنم به لبای خودم که یکی داست از پشت بغلم می کرد کوک بود شروع کردم از سوال پرسیدن
ا/ت:اسمت رو نگفتی
کوک:جونگ کوک هستم منو کوک صدا کن و تازه من یه مافیام
ادمین:
کوک وا/ت خوابیدن و...
ویو ا/ت:
از خوب پا شدم حس خفگی میکردم که خواستم کوک رو هول بدم ولی زورم نمیرسید پاهامو گذاشتم تو سیکس بک کوک و دست هامو گذاشتم رو سینه هاش و شروع کردم به هول دادن ولی باز زورم نمیرسید.
ویو کوک:
حس دردی میکردم که یهو بیدار شدم دیدم ا/ت داشت سعی میکرد هولم بده گفتم
کوک:ا/تتت بس کن چیکار میکنی
ا/ت:چرا داشتی خفه ام میکردی
کوک:خب میترسیدم فرار کنی
ویوا/ت:
داشتم با کوک حرف میزدم که یهو فهمیدم که دستشویی دارم زود رفتم سراغ دستشویی که دلشتم میرینیدم که یهو کوک در رو باز کرد
ویو کوک:
نمیدونستم که ا/ت اونجاس در رو باز کردم که یهو دیدم که ا/ت داشت میرینید😂
ا/ت:(جیغ بنفش فراوان)
کوک:نترس من ندیدمت فقط صورتت رو دیدم😶(ترسیدن)
ا/ت:برو بیرون😡(عصبانی)
کوک:باشه(در رو محکم بستم)
ویوا/ت:ریدم و تموم شدم و شروع کردم به مسواک زدن و تموم شدم یادم اومد که کوک در رو باز کرد گفتم چیکار کنم بدون اینکه نگاهش کنم از دستشویی اومدم بیرون
ویو کوک:
دیدم ا/ت از کارم خیلی خجالت کشیده بود رفتم دستشویی که مسواک زدم و دست و صورتم رو شستم از دستشویی اومدم بیرون
آجوما:ارباب صبحانه آمادس
کوک:ممنون آجوما ولی یچیز هس که باید بهت بگم که من کاملا یهویی در دستشویی رو باز کردم دیدم ا/ت اونجا بود که ا/ت هم خیلی خجالت کشید نمیتونه بهم نگاه کنه چی کار کنم
آجوما:ارباب باهاش صبحت کن
آجوما:ا/ت صبحانه آمادس
ا/ت:لطفا صبحانه رو بیار تو اتاق من میخوام تو اتاق صبحانه بخورم چون که کوک در دستشویی رو باز کرد منم نمیتونم نگاش کنم
آجوما:چشم
و آجوما صبحانه رو به سمت اتاق میبره و صبحانه رو میده به ا/ت
ا/ت:خیلی ممنون
ویو کوک:
داشتم میدیدم که آجوما داره صبحانه رو میبره به اتاق با خودم گفتم بهتره برم پیش ا/ت
رفتم پیش ا/ت و شروع کردم باهاش صبحت کردن
کوک:ا/ت اینجور چیزا دیگه گذشته
ا/ت:باشه
کوک:ا/ت بیا
ا/ت:آخه چرا در نزدی(داد)
کوک:بیخیال
"بعد از صبحانه"
ادمین:
من حوصلم سر رفته بود کوک داشت با گوشیش ور میرفت ا/ت به کوک گفت
ا/ت:میشه تلویزیون ببینم
کوک:نه
ا/ت:چرااا(داد)
کوک:باشه فقط رومانتیک نزار
ا/ت:فایم ترسناک میبینم
کوک:ok
ویو ا/ت:
داشت شروع میشد من که ترسیدم پریدم بغل کوک
ویو کوک:
ا/ت از وقتی که ترسید پرید بغلم داشتم لذت میبردم کاری نکردم که منو ول نکنه
ا/ت:چرا واکنش نشون نمیدی
کوک:نمیدم چون واکنش ندارم
ا/ت:زود باش واکنش نشون بده
کوک:اگه واکنش میخوای
...
۳۷.۴k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳