من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم

من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم

که تو از هر چه که دم میزدی آن دم خوش بود

فالی از دفتر حافظ که برای دل تو

زدم و آن غزل ناب که خواندم خوش بود

گر چه با ساعت من ثانیه ها بیش نبود

ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود
دیدگاه ها (۱)

جیجلا😻😻😋😋

سمنی نخنددشجری نرقصدچمنی نبویدچو صبا نباشد..

توحق نداریعاشقِ کسی بمانی که سالهاست رفتهتومالِ کسی نیستی که...

کسی بیایدما را دعوت کندبه رفتن...به "رفتن" از تمام کسانیکه ر...

رمان بغلی من پارت ۱۰۱و۱۰۲و۱۰۳ارسلان: دیانا دیانا: بله جایی و...

در نیمه های شب پارت ۲

#داستان_شب♦️پیراهن قرمزتلفن خانه زنگ خورد، برداشتم، کتی (دوس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط