پارت 24
پارت 24
ویو ات
دیدم جونگکوک اومد پایین خیلی جذاب شده بود ای کاش واقعا عاشقم بود من دوسش دارم ولی اون عاشق یه دختر دیگس من چرا دارم به اینا فکر میکنم ولش کن
ات: جونگکوک مهمونا کی میاین
جونگکوک: 5 دقیقه دیگه میاین
ات: اها باشه
پنج دقیقه بعد در خونه زنگ خورد اجوما رفت درو باز کرد
پدر لیا: سلام پسرم
جونگکوک: سلام بفرماین بشینین
مادر لیا: عجب خونه قشنگی
جونگکوک: مرسی
لیا: ایشونم اینجا هستن (لوس و اشاره به ات)
جونگکوک: اه یادم رفت معرفی کنم ایشون دوست دخترم ات هس لیا میشناستش باهم رفتیم مسافرت
مادر لیا: فکر میکردم ما با خانوادت حرف زدیم که تو و لیا باهم باشین
جونگکوک: ببخشید ولی اون قضیه زیاد جدی نیست
پدر لیا: یعنی چیو جدی نیست تو و لیا قرار یک هفته دیگه ازدواج کنین
جونگکوک: گفتم که من به لیا احساسی ندارم
لیا: یعنی تو بهم حس نداری ولی من دارم اون ات چش سفید تورو دزدیده ات اصلا برات خوب نیست اون هرشب بایه مرده اون یه هرزه هس
ات: من هرزه هستم یا تو که هرشب بایه مردی و لباسایه باز میپوشی با اون اخلاقت معلومه که کسی دوست نداره دختریه هرزه (جدی محکم)
لیا: جونگکوک نگاه کن به من چی میگه (لوس)
جونگکوک: خیلیم حق میگه اون مثله تو نیست خیلی مهربونه ولی تو چی ها فقط دنباله پولی
مادر لیا: دختره من خیلیم خوبه خیلیم مهربون
ات: اره خیلی انقدر خوبه که خداهم ازش تشکر میکنه .. با اون دختری که زاییدی پشکل هم نیست (نمیدونم چی بگم)
پدر لیا پاشد و یه سیلی به ات زد
جونگکوک: چیکار میکنی (عصبی)
پدر لیا: حقش بود دختریه هرزه
ات: هرچقدرم ازم منتفر باشین بازم من میبرم
فهمیدی
لیا: خیلی دلت خوشه ها فکرشم نکن
جونگکوک: ولی ات ازتو بالاتره (جدی)
پدر لیا: بیان بریم (یکم بلند)
لیا اینا رفتن
________________________________________________________________________________
جونگکوک: ات خیلی خوب بازی کردی باید بازیگر میشدی
ات: مرسی
جونگکوک: حالت خوبه درد نداری
ببخشید بخاطره من انقدر تویه زحمت افتادیی
ات: اره خوبم.. اوه نه اشکالی نداره خودتو سرزنش نکن
جونگکوک: ات من میرم جایی دیر بر میگردم مواظب خودت باش
ات: باشه خداحافظ
جونگکوک: خداحافظ
لایک 🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
#فیک_جونگکوک
ویو ات
دیدم جونگکوک اومد پایین خیلی جذاب شده بود ای کاش واقعا عاشقم بود من دوسش دارم ولی اون عاشق یه دختر دیگس من چرا دارم به اینا فکر میکنم ولش کن
ات: جونگکوک مهمونا کی میاین
جونگکوک: 5 دقیقه دیگه میاین
ات: اها باشه
پنج دقیقه بعد در خونه زنگ خورد اجوما رفت درو باز کرد
پدر لیا: سلام پسرم
جونگکوک: سلام بفرماین بشینین
مادر لیا: عجب خونه قشنگی
جونگکوک: مرسی
لیا: ایشونم اینجا هستن (لوس و اشاره به ات)
جونگکوک: اه یادم رفت معرفی کنم ایشون دوست دخترم ات هس لیا میشناستش باهم رفتیم مسافرت
مادر لیا: فکر میکردم ما با خانوادت حرف زدیم که تو و لیا باهم باشین
جونگکوک: ببخشید ولی اون قضیه زیاد جدی نیست
پدر لیا: یعنی چیو جدی نیست تو و لیا قرار یک هفته دیگه ازدواج کنین
جونگکوک: گفتم که من به لیا احساسی ندارم
لیا: یعنی تو بهم حس نداری ولی من دارم اون ات چش سفید تورو دزدیده ات اصلا برات خوب نیست اون هرشب بایه مرده اون یه هرزه هس
ات: من هرزه هستم یا تو که هرشب بایه مردی و لباسایه باز میپوشی با اون اخلاقت معلومه که کسی دوست نداره دختریه هرزه (جدی محکم)
لیا: جونگکوک نگاه کن به من چی میگه (لوس)
جونگکوک: خیلیم حق میگه اون مثله تو نیست خیلی مهربونه ولی تو چی ها فقط دنباله پولی
مادر لیا: دختره من خیلیم خوبه خیلیم مهربون
ات: اره خیلی انقدر خوبه که خداهم ازش تشکر میکنه .. با اون دختری که زاییدی پشکل هم نیست (نمیدونم چی بگم)
پدر لیا پاشد و یه سیلی به ات زد
جونگکوک: چیکار میکنی (عصبی)
پدر لیا: حقش بود دختریه هرزه
ات: هرچقدرم ازم منتفر باشین بازم من میبرم
فهمیدی
لیا: خیلی دلت خوشه ها فکرشم نکن
جونگکوک: ولی ات ازتو بالاتره (جدی)
پدر لیا: بیان بریم (یکم بلند)
لیا اینا رفتن
________________________________________________________________________________
جونگکوک: ات خیلی خوب بازی کردی باید بازیگر میشدی
ات: مرسی
جونگکوک: حالت خوبه درد نداری
ببخشید بخاطره من انقدر تویه زحمت افتادیی
ات: اره خوبم.. اوه نه اشکالی نداره خودتو سرزنش نکن
جونگکوک: ات من میرم جایی دیر بر میگردم مواظب خودت باش
ات: باشه خداحافظ
جونگکوک: خداحافظ
لایک 🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
#فیک_جونگکوک
۱۰.۱k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.