عاقبت فاصله افتاد میان من و تو

عاقبت فاصله افتاد میان من و تو
اینچنین ریخت به هم روح و روان من و تو
موعد دلخوری از عمرِ هدر رفته رسید
صف کشیدند دقایق به زیان من و تو
قهوه خوردیم مگر فال جدیدی بزنیم
قهوه شد تلخ تر از تلخی جان من و تو
دیگری آمد و بین من و تو جای گرفت
تا فراموش شود نام و نشان من و تو
فکر ما بود بسازیم جهانی با هم
گر چه پاشید و فرو ریخت جهان من و تو
دیدگاه ها (۳)

و باشی و کمی هم بوسه بازی، آآآی می چسبد!هوای غربت و مهمان نو...

عشق از آغاز مشکل بود و آسانش گرفتتا که در اوج بهاران برگ ریز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط