میل خواندن دارم اما کار من آواز نیست

میل خواندن دارم اما کار من آواز نیست
نی لبک با دست من کوک است اما ساز نیست

باز کن در را به رویم خسته ام ای آشنا
خسته ام از عشق ، اما جرات ابراز نیست

برنداری تا زدوشم غربتم را خوب من
شانه های زخمی ام آماده پرواز نیست

شاعری کز کرده در کنج غزل زندانی ام
آسمان باز است اما جرات پرواز نیست

آسمان را باز کن ای مثل فروردین زلال
گرچه هنگام پریدن دست و بالم باز نیست

من به پایان می رسم این روزها ، فردا ولی
خوب می دانم کسی با درد من دمساز نیست 
دیدگاه ها (۱)

میزنم داد مگر داد به جایی برسدشاید از عشق تو فریاد به جایی ب...

تازه فهمیدم که بازی های کودکی حکمت داشت:زوووو:تمرین روزهای ن...

شعر : اتاق چوبیاتاق چوبی از احساس زندگی خالینه حس گریه ـ گل...

میشا جانم ازخدا میخوام همیشه بهترین ها رو سرراه زندگیت قرارب...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

P¹⁰ویو تینا(سه روز بعد)سلام باز من 😉خب راستش توی این چند روز...

مریم یوسفی نصیری نژاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط