این داستان واقعیست
این داستان واقعیست
دو پسر و یک دختر هم بازی یکدیگر بودند
یکی از پسرها با سن کمی که داشت احساس پاکی نسبت به دختر در دل داشت او در هنگام بازی بسیار مراقب بود تا دخترک اسیبی نبیند از طرفی حسی از درون به او میگفت دخترک توجه بیشتری به ان پسر دارد پسرک دیگر کمی محبوب تر بود حسادتی ناخواسته درون پسر داستان ما موج میزد تا اینکه در یک لحظه پسرک محبوب داستان در عالم بازی دختر را بشدت به دیوار کوبید و گلویش را فشار داد پسر دیگر وقتی این صحنه را دید بسرعت رفت تا دختری که دوست دارد را نجات دهد او موفق شد عشق پاکش به دستان کوچکش نیرو داده بود پسر بسمت دختر که صورتش اشک الود بود رفت تا دلداریش دهد که ناگهان دخترک داستان با دستان کوچکش سیلی محکمی به گوش پسرزد و گریه کنان از او دور شد
پسرک بی نوا در ان لحظه فقط توانست بغضش را پنهان کند . . .
دو پسر و یک دختر هم بازی یکدیگر بودند
یکی از پسرها با سن کمی که داشت احساس پاکی نسبت به دختر در دل داشت او در هنگام بازی بسیار مراقب بود تا دخترک اسیبی نبیند از طرفی حسی از درون به او میگفت دخترک توجه بیشتری به ان پسر دارد پسرک دیگر کمی محبوب تر بود حسادتی ناخواسته درون پسر داستان ما موج میزد تا اینکه در یک لحظه پسرک محبوب داستان در عالم بازی دختر را بشدت به دیوار کوبید و گلویش را فشار داد پسر دیگر وقتی این صحنه را دید بسرعت رفت تا دختری که دوست دارد را نجات دهد او موفق شد عشق پاکش به دستان کوچکش نیرو داده بود پسر بسمت دختر که صورتش اشک الود بود رفت تا دلداریش دهد که ناگهان دخترک داستان با دستان کوچکش سیلی محکمی به گوش پسرزد و گریه کنان از او دور شد
پسرک بی نوا در ان لحظه فقط توانست بغضش را پنهان کند . . .
۹۸۱
۱۰ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.