یه لحظه ایستاد خودم رو سریع بهش رسوندم از پشت دست راست
یه لحظه ایستاد، خودم رو سریع بهش رسوندم. از پشت دستِ راستم رو انداختم رو شونهی راستش و دست چپم رو از زیر دستِ چپش رد کردم و یه جایی بین قفسهی سینهش انگشتاهامو به سختی به هم رسوندم و محکم گرفتمش.
برگشت به سمتم. نگاهش کردم و با عجز گفتم: میشه کمربندِ ایمنیت باشم؟ ..
متن برای یکی از دوستامه
#سایه_نوشت
برگشت به سمتم. نگاهش کردم و با عجز گفتم: میشه کمربندِ ایمنیت باشم؟ ..
متن برای یکی از دوستامه
#سایه_نوشت
- ۲۱.۳k
- ۰۹ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط