صبح
صبح
ویو (ا.ت)
از خواب بیدار شدم امروز کلاس نداشتم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم رفتم صبحانه خوردم تکالیفم نوشتم نشستم روی تلویزیون که گوشیم زنگ خورد وقتی به صفحه گوشیم نگاه کردم تعجب کردم اون جیمین بود ولی چون خیلی ازش متنفرم دلم نمیخواست جوابش بدم ولی گفتم شاید کار واجبی داشته باشه(توجه تهیونگ رفیق جیمین هست )
جیمین:سلام ا.ت خوبی کوچولو
ا.ت:اهههه (با بی حوصلگی )زنگ زدی دوباره اذیتم کنی
جیمین:کاش میتونستم ولی وقت ندارم حالا بیخیال امروز داداشت از آمریکا میاد من میخوام برم دنبالش گفتم اگه دوست ....
نزاشتم حرفشو کامل بزنه و سریع گفتم
ا.ت:آره اره خیلی دلم برای دادشم تنگ شده
جیمین :اوک پس آماده شو تا نیم ساعت دیگه در خونم
ا.ت:باشه فعلا
ویو(جیمین)
از اینکه خیلی ذوق داشت که برادرشو ببینه خیلی کیوت حرف میزد از پشت گوشی هی میخندیدم اصلا یادم رفته بود چی میخواستم بهش بگم ولی بعضی وقت ها که اذیتش میکردم واقعا از خودم بدم میومد ولی با خودم گفتم که اون حتما منو میبخشه اگه نکرد به زور اینکارو میکنم(یعنی مال خودم میکنمش)
ویو (ا.ت)
آماده شدم که زنگ درو زدن.....
ویو (ا.ت)
از خواب بیدار شدم امروز کلاس نداشتم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم رفتم صبحانه خوردم تکالیفم نوشتم نشستم روی تلویزیون که گوشیم زنگ خورد وقتی به صفحه گوشیم نگاه کردم تعجب کردم اون جیمین بود ولی چون خیلی ازش متنفرم دلم نمیخواست جوابش بدم ولی گفتم شاید کار واجبی داشته باشه(توجه تهیونگ رفیق جیمین هست )
جیمین:سلام ا.ت خوبی کوچولو
ا.ت:اهههه (با بی حوصلگی )زنگ زدی دوباره اذیتم کنی
جیمین:کاش میتونستم ولی وقت ندارم حالا بیخیال امروز داداشت از آمریکا میاد من میخوام برم دنبالش گفتم اگه دوست ....
نزاشتم حرفشو کامل بزنه و سریع گفتم
ا.ت:آره اره خیلی دلم برای دادشم تنگ شده
جیمین :اوک پس آماده شو تا نیم ساعت دیگه در خونم
ا.ت:باشه فعلا
ویو(جیمین)
از اینکه خیلی ذوق داشت که برادرشو ببینه خیلی کیوت حرف میزد از پشت گوشی هی میخندیدم اصلا یادم رفته بود چی میخواستم بهش بگم ولی بعضی وقت ها که اذیتش میکردم واقعا از خودم بدم میومد ولی با خودم گفتم که اون حتما منو میبخشه اگه نکرد به زور اینکارو میکنم(یعنی مال خودم میکنمش)
ویو (ا.ت)
آماده شدم که زنگ درو زدن.....
۳.۸k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.