Jang dar zendegi>
Jang dar zendegi>
Part بیست و یک>
انچه گذشت:
[کوک به جای کشیدن دستای میرای...]
:شروع
دستاشو که خودشو روشون تکیه داده بود تا روی میرای باشه رو برداشت
الان وزن کامل جونگ کوک روی میرای بود ، میرای احساس تنگی نفس میکرد خواست با زور اون رو کنار بزنه ولی غیر ممکن بود کوک چند برابر اون بود میرای چشماشو بست داد زد :
باشه بابا غلط کردم باهات لب میرم فقط بلند شو
کوک نیشخندی از نشان پیروزی زد وزنشو از روی میرای برداشت وقتی کوک بلند شد میرای تا فرصت فرار دید به سمت پایین تخت خیز برداشت تا فرار کنه ولی جونگ کوک دستشو خوند و اونو گرفت رو پاهاش نشوند با یه دستش دستای میرای پشتش قفل کرد و با دست دیگش موهایی که جلوی صورتش پخش شده بودن رو کنار زد لبخندی زد که باعث شکه شدن میرای شد از تعریفایی که برادرش بهش در مورد جونگ کوک گفته بود یه همچین چیزی غیر ممکن بود ولی اون الان ناظر اون لبخند شیرین بود جونگ کوک لب باز کرد زمزمه و داخل گوش میرای گفت :
راه فرار نداری بد گرل لب منو بده
میرای خوب میدونست که چاره ای جز این نداره چشماش رو بست و گفت :
لطفا زود تمومش کن خوشم نمیاد
کوک : ولی تو باید هر روز و هر شب منو با لبات سیر کنی لیدی
میرای : هرگز
کوک : اهان پس هرگز یادت نمیره بوسه منو بدی
میرای : چی میگی تو من بعد این که بوسیدیم میرم
کوک : عا عا تو دیگه خانم این عمارتی از این به بعد ملکه من تویی سوییتی
میرای : ببینم سرت به جایی خورده نکنه سولار و دخترا میخوان اذیتم کنن یا جیمین داره سر به سرم میزاره
کوک : الان اونا در حال عشق بازین دلبر ما داریم لفتش میدیم
میرای : جانننن
کوک : اره شب دراماتیک
میرای شک زده بود هیچ ری اکشنی نشون نمیداد
کوک : ما عم میتونیم شروع کنیم
میرای تا خواست دست به کاری بزنه کوک لبش رو لبهای
میرای رسوند میرای سعی کرد اون رو از خودش جدا کنه ولی نتونست دیگه هیچ مقاومتی از خودش نشون نداد کار و واسه کوک راحت کرد جونگ کوک کم کم دستش رو از زیر نیم تنه لش میرای رد کرد دستش روی شکم میرای به حالت نوازش وار حرکت میداد میرای رام اون شده بود و داشت داخل بوسه اون رو همراهی میکرد کوک از این کارش راضی بود که.....
Payan part بیست و یک>
Part بیست و یک>
انچه گذشت:
[کوک به جای کشیدن دستای میرای...]
:شروع
دستاشو که خودشو روشون تکیه داده بود تا روی میرای باشه رو برداشت
الان وزن کامل جونگ کوک روی میرای بود ، میرای احساس تنگی نفس میکرد خواست با زور اون رو کنار بزنه ولی غیر ممکن بود کوک چند برابر اون بود میرای چشماشو بست داد زد :
باشه بابا غلط کردم باهات لب میرم فقط بلند شو
کوک نیشخندی از نشان پیروزی زد وزنشو از روی میرای برداشت وقتی کوک بلند شد میرای تا فرصت فرار دید به سمت پایین تخت خیز برداشت تا فرار کنه ولی جونگ کوک دستشو خوند و اونو گرفت رو پاهاش نشوند با یه دستش دستای میرای پشتش قفل کرد و با دست دیگش موهایی که جلوی صورتش پخش شده بودن رو کنار زد لبخندی زد که باعث شکه شدن میرای شد از تعریفایی که برادرش بهش در مورد جونگ کوک گفته بود یه همچین چیزی غیر ممکن بود ولی اون الان ناظر اون لبخند شیرین بود جونگ کوک لب باز کرد زمزمه و داخل گوش میرای گفت :
راه فرار نداری بد گرل لب منو بده
میرای خوب میدونست که چاره ای جز این نداره چشماش رو بست و گفت :
لطفا زود تمومش کن خوشم نمیاد
کوک : ولی تو باید هر روز و هر شب منو با لبات سیر کنی لیدی
میرای : هرگز
کوک : اهان پس هرگز یادت نمیره بوسه منو بدی
میرای : چی میگی تو من بعد این که بوسیدیم میرم
کوک : عا عا تو دیگه خانم این عمارتی از این به بعد ملکه من تویی سوییتی
میرای : ببینم سرت به جایی خورده نکنه سولار و دخترا میخوان اذیتم کنن یا جیمین داره سر به سرم میزاره
کوک : الان اونا در حال عشق بازین دلبر ما داریم لفتش میدیم
میرای : جانننن
کوک : اره شب دراماتیک
میرای شک زده بود هیچ ری اکشنی نشون نمیداد
کوک : ما عم میتونیم شروع کنیم
میرای تا خواست دست به کاری بزنه کوک لبش رو لبهای
میرای رسوند میرای سعی کرد اون رو از خودش جدا کنه ولی نتونست دیگه هیچ مقاومتی از خودش نشون نداد کار و واسه کوک راحت کرد جونگ کوک کم کم دستش رو از زیر نیم تنه لش میرای رد کرد دستش روی شکم میرای به حالت نوازش وار حرکت میداد میرای رام اون شده بود و داشت داخل بوسه اون رو همراهی میکرد کوک از این کارش راضی بود که.....
Payan part بیست و یک>
۲.۸k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.