🍃 قشنگ ترین خاطره زندگی
🍃 قشنگ ترین خاطره زندگی
کسی را دوست داشتم از صمیم دل.
از دستم اگر ناراحت میشد
وجودم درد میشد و غصه.
روی دلش اگر یک خش میافتاد
دل من تکه تکه می شد.
اگر میخواست مرا تنبیه کند
فقط اخم کردنش کافی بود
که طعم سختترین شکنجهها را به من بچشاند.
اخم هم اگر نمیکرد
همین که از نفسش بوی ناراحتی میآمد
کافی بود برای تنبیه شدنم.
وای اگر روزی محلّم نمیگذاشت
بیمبالغه میگویم که حال احتضار دست میدادم به من.
اگر میخواست حکم قتلم را صادر کند، با من قهر میکرد.
اینها همه باعث شده بود
هر وقت در هر جا هر دستوری بدهد، من بگویم چشم.
یادم نمیآید در برابر دستورهایش، چیزی جز چشم شنیده باشد از من.
آقا!
میشود التماس کنم این خاطره را از ذهن من پاک کنی؟!
این خاطره از آزاردهندهترین خاطرات زندگی من است.
وقتی به تو چشم نمیگویم، معنایش چیست؟
یعنی تو را دوست ندارم؟
یا اگر دوست دارم، خیلی نیست؟
یعنی غم و غصّۀ تو حسی در من تولید نمیکند؟
یا من کاری به خشهایی که روی دلت میافتد ندارم؟
نکند قهر کردن تو با من برایم رنگ و بویی نداشته باشد؟
آن خاطره را از ذهنم پاک کن
تا همچنان خیال کنم میشود تو را دوست داشت؛ ولی به تو چشم نگفت.
این خیال برایم ضرر دارد، نه؟
ولی یقین به این که تو را خیلی هم دوست ندارم، چه بلایی به سرم میآورد؟
کاش روزی برسد که ابروی تو وقتی به اخم خم میشود
قلب من برای تپیدن به التماس تو بیفتد.
آن وقت لازم نیست آن خاطره را از ذهنم پاک کنم.
شبت بخیر قشنگترین خاطرۀ زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
کسی را دوست داشتم از صمیم دل.
از دستم اگر ناراحت میشد
وجودم درد میشد و غصه.
روی دلش اگر یک خش میافتاد
دل من تکه تکه می شد.
اگر میخواست مرا تنبیه کند
فقط اخم کردنش کافی بود
که طعم سختترین شکنجهها را به من بچشاند.
اخم هم اگر نمیکرد
همین که از نفسش بوی ناراحتی میآمد
کافی بود برای تنبیه شدنم.
وای اگر روزی محلّم نمیگذاشت
بیمبالغه میگویم که حال احتضار دست میدادم به من.
اگر میخواست حکم قتلم را صادر کند، با من قهر میکرد.
اینها همه باعث شده بود
هر وقت در هر جا هر دستوری بدهد، من بگویم چشم.
یادم نمیآید در برابر دستورهایش، چیزی جز چشم شنیده باشد از من.
آقا!
میشود التماس کنم این خاطره را از ذهن من پاک کنی؟!
این خاطره از آزاردهندهترین خاطرات زندگی من است.
وقتی به تو چشم نمیگویم، معنایش چیست؟
یعنی تو را دوست ندارم؟
یا اگر دوست دارم، خیلی نیست؟
یعنی غم و غصّۀ تو حسی در من تولید نمیکند؟
یا من کاری به خشهایی که روی دلت میافتد ندارم؟
نکند قهر کردن تو با من برایم رنگ و بویی نداشته باشد؟
آن خاطره را از ذهنم پاک کن
تا همچنان خیال کنم میشود تو را دوست داشت؛ ولی به تو چشم نگفت.
این خیال برایم ضرر دارد، نه؟
ولی یقین به این که تو را خیلی هم دوست ندارم، چه بلایی به سرم میآورد؟
کاش روزی برسد که ابروی تو وقتی به اخم خم میشود
قلب من برای تپیدن به التماس تو بیفتد.
آن وقت لازم نیست آن خاطره را از ذهنم پاک کنم.
شبت بخیر قشنگترین خاطرۀ زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
۱۰.۲k
۲۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.