تک پارتی جیمین 🫶🥲....
تک پارتی جیمین 🫶🥲....
اولین روزی بود که سرحال بیدار شدمو به سمت اشپز خونه رفتم، جیمین هنوز تو خواب ناز بود پس بهترین فرصت بود که یک صبحانه ی خوب براش درست کنم داشتم کارا رو میکردم که...
جیمین: اوو زود بیدار شدی هانی
لیا: اومم بیدار شدی میخواستم خودم بیدارت کنم چلااا انقده زود بیدار شدیییی خوووو
جیمین: کوچولو حالا ناهارو شام با تو باش؟!
لیا: باشششش حالا بریم صبحونه بخوریم
رفتیم صبحانه خوردیمو وسایلو جمع کردم
لیا: جیمینی من برم ناهار درست کنم؟!
جیمین: باشه منم میرم دوش بگیرم بعدش بیام غذاتو بخورم
جیمین رفت حموم دوش بگیره منم داشتم ویدیو از تو گوگل نگاه میکردم داشتم پیازارو خورد میکردم که یهو دستمو خیلی بدجور بریدم...
لیا: اخخخ اییی هققق دستمممم «داد تقریبا بلند»
جیمین:
از حموم اومدم داشتم لباسارو درست میکردم که صدای لیا رو شنیدم با سرعت رفتم تو اشپزخونه
جیمین: لیاااا چیشدی دختررر
لیا: هقققق جیمین هققق تروخدااا دستمووو نگااااا
جیمین: چرااا مواظب نبودی زود باش بیا بریم چسب زخم بزنم بهش «تقریبا ترسیده بود»
اخخ لیا چرا مراقب نیستی خبب «یکم حالت نگران»
لیا: خب من میخواستم برات غذا درست کنم نمیدونستم که اینجوری میشه
جیمین: باشه باشه عزیزم باید مراقبه خودت باشی از این به بعد باهم غذا درست میکنیم باشه؟
لیا: باش ولی نگرانم شدی«کیوت و خنده»
جیمین: میخوای نگران نشم موچیم «حرفش با گذاشتن لبای لیا رو لبای خودش نصفه موند»
لیا: قول میدم مراقبه خودم باشم:)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمایت🙂؟
اولین روزی بود که سرحال بیدار شدمو به سمت اشپز خونه رفتم، جیمین هنوز تو خواب ناز بود پس بهترین فرصت بود که یک صبحانه ی خوب براش درست کنم داشتم کارا رو میکردم که...
جیمین: اوو زود بیدار شدی هانی
لیا: اومم بیدار شدی میخواستم خودم بیدارت کنم چلااا انقده زود بیدار شدیییی خوووو
جیمین: کوچولو حالا ناهارو شام با تو باش؟!
لیا: باشششش حالا بریم صبحونه بخوریم
رفتیم صبحانه خوردیمو وسایلو جمع کردم
لیا: جیمینی من برم ناهار درست کنم؟!
جیمین: باشه منم میرم دوش بگیرم بعدش بیام غذاتو بخورم
جیمین رفت حموم دوش بگیره منم داشتم ویدیو از تو گوگل نگاه میکردم داشتم پیازارو خورد میکردم که یهو دستمو خیلی بدجور بریدم...
لیا: اخخخ اییی هققق دستمممم «داد تقریبا بلند»
جیمین:
از حموم اومدم داشتم لباسارو درست میکردم که صدای لیا رو شنیدم با سرعت رفتم تو اشپزخونه
جیمین: لیاااا چیشدی دختررر
لیا: هقققق جیمین هققق تروخدااا دستمووو نگااااا
جیمین: چرااا مواظب نبودی زود باش بیا بریم چسب زخم بزنم بهش «تقریبا ترسیده بود»
اخخ لیا چرا مراقب نیستی خبب «یکم حالت نگران»
لیا: خب من میخواستم برات غذا درست کنم نمیدونستم که اینجوری میشه
جیمین: باشه باشه عزیزم باید مراقبه خودت باشی از این به بعد باهم غذا درست میکنیم باشه؟
لیا: باش ولی نگرانم شدی«کیوت و خنده»
جیمین: میخوای نگران نشم موچیم «حرفش با گذاشتن لبای لیا رو لبای خودش نصفه موند»
لیا: قول میدم مراقبه خودم باشم:)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمایت🙂؟
۴۱.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.