بنده به هیچ عنوان در جشن باشکوه عروسی ات حضور بهم نخواهم
بنده به هیچ عنوان در جشن باشکوه عروسی ات حضور بهم نخواهم رساند! از دیشب تا حالا توی تخت با خودم کلنجار می روم، که مثلا خودم را بزنم به آن کوچه، که مثلا عین خیالم نیست! اصلا حالا که اینطور است به روی خودم نمی آورم که دلم می خواست من جای آن "عوضی" بودم، که این حق من بود، که مثل گوشت سگ حرامش!! اصلا حالا که اینطور است، به روی خودم نمی آورم که در اعماق اقیانوس وجودم نشسته ای، و من هر روز می نشینم پشت این پنجره، چای می نوشم و داستانی می نویسم که در آن تو را دوست داشته باشم! اصلا حالا که اینطور است به روی خودم نمی آورم که او یک غریبه است ، خودم را گول می زنم که مثلا عاشق هم بوده اید یا چه می دانم مثلا از بچگی نافتان را برای هم بریده اند و از این مزخرفات!! اصلا حالا که اینطور است، امیدوارم بخت یاری کند و با من باشد، تا تخت یاری نکند و با من نباشد، و دیگر مرا پس ندهد تا بمیرم و این روزها را نبینم. بنده به هیچ عنوان در جشن باشکوه عروسی ات حضور بهم نخواهم رساند....
۱.۶k
۰۳ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.