رویای بزرگ
رویای بزرگ
#part24
تو این افکار بودم که باران صدام زد
-پریا
+...بله
-چرا انقد تو فکری ؟ چیزی شده؟
+چیزی که شده،
-اگه منظورت رستاس که خودت دیدیش دیگه حالش خوب بود
+اما من هنوزم نگرانشم
- نگران نباش...
همین جوری با هم حرف میزدیم که یهو اعلام کردن بریم وسایلامونو تحویل بدیم و سوار شیم
باران رو به من گفت:
پریا جونم امیدوارم منو بخشیده باشی
+در یک صورت می بخشمت
-چی
+اینکه وقتی رستا خوب شد با هم بیاین پیشم
- اگه اینجوری می بخشیم باشه...
همو بغل کردیم و از هم خداحافظی کردیم
رفتم و شماره صندلیمو پیدا کردم
خیلی دوس داشتم کنار پنجره باشه که اینجوری هم شد
#part24
تو این افکار بودم که باران صدام زد
-پریا
+...بله
-چرا انقد تو فکری ؟ چیزی شده؟
+چیزی که شده،
-اگه منظورت رستاس که خودت دیدیش دیگه حالش خوب بود
+اما من هنوزم نگرانشم
- نگران نباش...
همین جوری با هم حرف میزدیم که یهو اعلام کردن بریم وسایلامونو تحویل بدیم و سوار شیم
باران رو به من گفت:
پریا جونم امیدوارم منو بخشیده باشی
+در یک صورت می بخشمت
-چی
+اینکه وقتی رستا خوب شد با هم بیاین پیشم
- اگه اینجوری می بخشیم باشه...
همو بغل کردیم و از هم خداحافظی کردیم
رفتم و شماره صندلیمو پیدا کردم
خیلی دوس داشتم کنار پنجره باشه که اینجوری هم شد
۲.۹k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.