(☆▽☆)
A girl between tow forsets 🍷🐺
P²⁹
+ خب بازی از الان شروع میشه.
® شت من نمیخوام پرواز کنم
& عشقم بیا بغلم :))
® ته الان وقتش نیس باید باهم سریع انجامش بدیم.
_ پرنسس...
+ اوم بله آقای جئون ؟
_ ما قدرت سنگ داریم الان
+ بله ...
+ یک دو سه.... شروععععع
+ بال هامو فعال کردم دیدم یکی از مردم ما داره میوفته از رو ابر سریع یک ابر درس کردم پایین پاش
؛ ممنون پرنسس
+ خواهش میکنم نیلا :))
& یونااا
+ جونم !؟؟
& میرا رو بگیر حال خوب نیس 💔
+ چی شده میرا ها !؟
& حالت تهوع داره
® الان بالا میارم بولععععع
+ از اسمان بالا آورد روی یک درخت
+ خوبی الان!؟
& اره خوبه نه !؟
® عالیم بریم ته
+ اوم بای بای موفق باشید.
+ رفتم پایین و دیدم جونگ کوک و لارا نشستن رو سنگ
+چی شده !؟
¶ حالم خوب نیس یونا جون !!
+ برات چی بیارم از چه نظر حالت خوب نیس ؟
_ پرنسس خانم فضولی نکن !
+ باشه هرجور راحتید یادتون باشه جایزه 🏆 یک جام بزرگ هس.
خدافس !
¶ جام !؟
_ بریم لارا تو میتونی .
¶ بریم عزیزم .
+ همه چی خوبه !
# یونا
+ بله مادر ...
# میتونی بهم بال بدی پرواز کنم ؟
+ حتما
+ بال دادم مامان و دستشو گرفتم و باهم بالای سر مهمونا پرواز میکردیم
# چقدر خوبه ...
+ اره بریم کنار دروازه برنده ( خط پایان )
# اوم تو برو آسمان من میرم زمین .
& اوه یونا
+ کی رسیدین؟
& الان
( دارن حرف میزدن )
؛ خانمم
،+ بله خانم چوی !؟
؛ ما..در..ت...و..ن مادرتون خانم لطفا بیاید .
+ چی شده !!!
+ سریع بال زدم سمت مامان ...
# کمکککک...
+ اون جونگ کوک بود که به ویرپایر تبدیل شده بود و مامان رو میخواست گاز بگیره سریع دویدم و پریدم جلوش الان من اسناکس بودم در نتیجه گازم میگرفت میمردم .
_ ...
+ یهو حس کردم شکمم میسوزه ...
+ اخخخخخ
_ جونگ کوک رفت کنار و به انسان تبدیل شد ...
+ ای ... دیگه چیزی نفهمیدم و همه جا تاریک شد ...
_ نه نه من چیکار کردمممم ( داد و گریه )
یونا نرووو. پرنسسم نرووووو من دوست دارم غلط کردم ...
& تو چیکار کردی ...( داد )
¶ پوزخند ...
& برو گمشو مرتیکه ...
یونا یونا عزیزم نرو اوپا دوست داره تورو خدا نهههه( داد و گریه شدید)
® ته برو کنار چکاپش کنم ...( گریه )
® زهر هنوز وارد رگ نشده اکه بتونیم الماس سبز رو پیدا کنیم حله ... ( گریه )
فقط دو روز وقته( گریه خیلی شدید)
# یونا...
& مادر برید کنار نباید ببینید( گریه )
_ ...
& نگهبانا ملکه بزرگ رو به اتاقاشون ببرید .
نگهبان : چشم
_ من من میدونم الماس کجاست ول باز اینجا تا اونجا نصف روز راهه
& کجاس اشغال فقط بگو کجاست قاتللل
_ داخل صحرای بین کوه های آلفا سرزمین اصلی یونا که باید اونجا زندگی کنه ...
& سوار شو ...
_ باشه ...
® منم میام ...
& یونا رو هم میاریم تا همونجا خوبش کنیم ...
¶ عشقم منم بیام ؟
& تو یکی خفه شو برو تو خونت ( عصبانی )
® تهیونگم آروم باش اوکی ؟
.....................
+ رویای یونا ( خوابش )
_یونا بیا پیشم عزیزم ...
+ اومدم عشقم ...
× اوماااا
+ جونم دخترم ؟
× گشنمه ...
،+ کیوتم بیا اینجا باهم توت فرنگی بخوریم
( پایان رویا)
........................
هفت ساعت بعد :
کوک ویو:
میرا جلو خواب بود تهیونگ هم رانندگی میکرد منم عقب بودم و سر یونا رو پام و دستمالی که روی شکمش بود کامل قرمز شده بود و ماشین رو سکوت رو مخی فرا گرفته بود خم شدم یک دستمال دیگه برداشتم و اون دستمال رو انداختم داخل پلاستیک و روی زخمش بتادین زدم تمیزش کردم و بعد زدم بتادین دوباره آروم باند رو پیچیدم رو زخمش ...
& چکار میکنی ؟
_ با منی!؟
& کی دیگه تو این ماشین بیداره به غیر از تو ...
_ باند پیچی میکنم زخمشو ...
_ آروم لبمو رو لبای خشک یونا گذاشتم و بوسیدمش و دوباره اشکام سرازیر شد .
( پنج ساعت بعد )
&همه خواب بودم و فقط من بودم داشتم رانندگی میکردم بلاخره رسیدیم خوبه ...
الان دوازده ساعت گذشته و الان نه صبحه هه...
_ رسیدیم ؟ ( خواب آلود )
& اره ( خسته )
_ عالیه ( با انرژی )
® اوم ( خمیازه )
_ یونا رو براید استایل بغل کردم و راه افتادم تو کوه یادم اومد بال دارم و شروع کردم پرواز کردن و تهیونگ هیونگ و نونا ( نونا رو پسرا در کره ای به خواهر بزرگتر یا دختر بزرگتر از خودشون میگن ) میرا پاهامو گرفتن و من پرواز کردم رسیدم رو قله که...
پارت بعد پارت آخره :)))
like=²⁰
comment=¹⁵
P²⁹
+ خب بازی از الان شروع میشه.
® شت من نمیخوام پرواز کنم
& عشقم بیا بغلم :))
® ته الان وقتش نیس باید باهم سریع انجامش بدیم.
_ پرنسس...
+ اوم بله آقای جئون ؟
_ ما قدرت سنگ داریم الان
+ بله ...
+ یک دو سه.... شروععععع
+ بال هامو فعال کردم دیدم یکی از مردم ما داره میوفته از رو ابر سریع یک ابر درس کردم پایین پاش
؛ ممنون پرنسس
+ خواهش میکنم نیلا :))
& یونااا
+ جونم !؟؟
& میرا رو بگیر حال خوب نیس 💔
+ چی شده میرا ها !؟
& حالت تهوع داره
® الان بالا میارم بولععععع
+ از اسمان بالا آورد روی یک درخت
+ خوبی الان!؟
& اره خوبه نه !؟
® عالیم بریم ته
+ اوم بای بای موفق باشید.
+ رفتم پایین و دیدم جونگ کوک و لارا نشستن رو سنگ
+چی شده !؟
¶ حالم خوب نیس یونا جون !!
+ برات چی بیارم از چه نظر حالت خوب نیس ؟
_ پرنسس خانم فضولی نکن !
+ باشه هرجور راحتید یادتون باشه جایزه 🏆 یک جام بزرگ هس.
خدافس !
¶ جام !؟
_ بریم لارا تو میتونی .
¶ بریم عزیزم .
+ همه چی خوبه !
# یونا
+ بله مادر ...
# میتونی بهم بال بدی پرواز کنم ؟
+ حتما
+ بال دادم مامان و دستشو گرفتم و باهم بالای سر مهمونا پرواز میکردیم
# چقدر خوبه ...
+ اره بریم کنار دروازه برنده ( خط پایان )
# اوم تو برو آسمان من میرم زمین .
& اوه یونا
+ کی رسیدین؟
& الان
( دارن حرف میزدن )
؛ خانمم
،+ بله خانم چوی !؟
؛ ما..در..ت...و..ن مادرتون خانم لطفا بیاید .
+ چی شده !!!
+ سریع بال زدم سمت مامان ...
# کمکککک...
+ اون جونگ کوک بود که به ویرپایر تبدیل شده بود و مامان رو میخواست گاز بگیره سریع دویدم و پریدم جلوش الان من اسناکس بودم در نتیجه گازم میگرفت میمردم .
_ ...
+ یهو حس کردم شکمم میسوزه ...
+ اخخخخخ
_ جونگ کوک رفت کنار و به انسان تبدیل شد ...
+ ای ... دیگه چیزی نفهمیدم و همه جا تاریک شد ...
_ نه نه من چیکار کردمممم ( داد و گریه )
یونا نرووو. پرنسسم نرووووو من دوست دارم غلط کردم ...
& تو چیکار کردی ...( داد )
¶ پوزخند ...
& برو گمشو مرتیکه ...
یونا یونا عزیزم نرو اوپا دوست داره تورو خدا نهههه( داد و گریه شدید)
® ته برو کنار چکاپش کنم ...( گریه )
® زهر هنوز وارد رگ نشده اکه بتونیم الماس سبز رو پیدا کنیم حله ... ( گریه )
فقط دو روز وقته( گریه خیلی شدید)
# یونا...
& مادر برید کنار نباید ببینید( گریه )
_ ...
& نگهبانا ملکه بزرگ رو به اتاقاشون ببرید .
نگهبان : چشم
_ من من میدونم الماس کجاست ول باز اینجا تا اونجا نصف روز راهه
& کجاس اشغال فقط بگو کجاست قاتللل
_ داخل صحرای بین کوه های آلفا سرزمین اصلی یونا که باید اونجا زندگی کنه ...
& سوار شو ...
_ باشه ...
® منم میام ...
& یونا رو هم میاریم تا همونجا خوبش کنیم ...
¶ عشقم منم بیام ؟
& تو یکی خفه شو برو تو خونت ( عصبانی )
® تهیونگم آروم باش اوکی ؟
.....................
+ رویای یونا ( خوابش )
_یونا بیا پیشم عزیزم ...
+ اومدم عشقم ...
× اوماااا
+ جونم دخترم ؟
× گشنمه ...
،+ کیوتم بیا اینجا باهم توت فرنگی بخوریم
( پایان رویا)
........................
هفت ساعت بعد :
کوک ویو:
میرا جلو خواب بود تهیونگ هم رانندگی میکرد منم عقب بودم و سر یونا رو پام و دستمالی که روی شکمش بود کامل قرمز شده بود و ماشین رو سکوت رو مخی فرا گرفته بود خم شدم یک دستمال دیگه برداشتم و اون دستمال رو انداختم داخل پلاستیک و روی زخمش بتادین زدم تمیزش کردم و بعد زدم بتادین دوباره آروم باند رو پیچیدم رو زخمش ...
& چکار میکنی ؟
_ با منی!؟
& کی دیگه تو این ماشین بیداره به غیر از تو ...
_ باند پیچی میکنم زخمشو ...
_ آروم لبمو رو لبای خشک یونا گذاشتم و بوسیدمش و دوباره اشکام سرازیر شد .
( پنج ساعت بعد )
&همه خواب بودم و فقط من بودم داشتم رانندگی میکردم بلاخره رسیدیم خوبه ...
الان دوازده ساعت گذشته و الان نه صبحه هه...
_ رسیدیم ؟ ( خواب آلود )
& اره ( خسته )
_ عالیه ( با انرژی )
® اوم ( خمیازه )
_ یونا رو براید استایل بغل کردم و راه افتادم تو کوه یادم اومد بال دارم و شروع کردم پرواز کردن و تهیونگ هیونگ و نونا ( نونا رو پسرا در کره ای به خواهر بزرگتر یا دختر بزرگتر از خودشون میگن ) میرا پاهامو گرفتن و من پرواز کردم رسیدم رو قله که...
پارت بعد پارت آخره :)))
like=²⁰
comment=¹⁵
- ۵.۳k
- ۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط