نهنگ عاشقم را دام چشمانت به تور انداخت
نهنگ عاشقم را دام چشمانت به تور انداخت
گرفت از قعر اقیانوس و در تنگ بلور انداخت
به دور از بیکران موجهایت مردهام، اما
نگاهی میتوان گهگاه بر اهل قبور انداخت!
شبیه میوهای نارس، تحملکردنم سخت است
من آن سیبم که باید گازی از آن کند و دور انداخت!
هوای فتح در سر داشتم دردا که تقدیرم
سر و کار مرا با قلهای صعبالعبور انداخت
صدایی آمد و ناگاه آتش شعلهورتر شد
گمانم شاعری دیوان خود را در تنور انداخت
ایضا له: گمانم شاعری دیوانه، خود را در تنور انداخت!
#مهدی_عابدی
گرفت از قعر اقیانوس و در تنگ بلور انداخت
به دور از بیکران موجهایت مردهام، اما
نگاهی میتوان گهگاه بر اهل قبور انداخت!
شبیه میوهای نارس، تحملکردنم سخت است
من آن سیبم که باید گازی از آن کند و دور انداخت!
هوای فتح در سر داشتم دردا که تقدیرم
سر و کار مرا با قلهای صعبالعبور انداخت
صدایی آمد و ناگاه آتش شعلهورتر شد
گمانم شاعری دیوان خود را در تنور انداخت
ایضا له: گمانم شاعری دیوانه، خود را در تنور انداخت!
#مهدی_عابدی
۴۶۷
۲۶ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.