خیلی خیلی معذرت میخوام که دیر شد
part2
که یهو پام خورد به پوست موزی و لیز خوردم که یهو دیدم نامجون اومد سمتم
نامی: ات حالت خوبه؟
ات: نامجون بنظرم بری بهتره اخه شایعه میسازن
نامی: بزار بسازن
نامجون کمک ات کرد تا ات رو برسونه خونش
ات: نامجون هوا سرده بیا داخل تا یه چیز گرم بخوریم
نامجون: چون هوا خیلی سرده میام
در حال خوردن چای
نامی: ات تو واقعا با هیونجین تو رابطه ای؟
ات: اینو بهت میگم اما بین خودمون بمونه
نامی: باشه
ات: خب راستش همون موقع لیانا خیلی اعصابمو خورد کرده بود و منم یهو گفتم که هیونجین رلمه اما در واقع هیونجین داداشمه
نامی: شت داداشته؟!!!!!!!!
ات: اره اما نخواستیم کسی بفهمه تازه من اصلا فقیر نیستم موجودی کارتمو نشون لیانا دادم اما باز اون چرت میگفت
نامی: واقعا از ویلات معلومه که وضع مالیت خوبه
ات: البته من خواستم کسی نفهمه که من پولدارم که شاید مشکوک بشن که هیونجین داداشمه
نامی: راستش رو بخوای1هفته بعد چندتا گروه کیپاپی مخصوصا استری کیدز باید با خواهراشون بیان به یه مراسمی اگه نیان هم ممکنه اخراج بشن
ات: چیییییی پس چرا هیونجین چیزی بهم نگفت؟!!!!
نامی: چون این خبر همین امشب به دستمون رسید و ما نمیریم چون باید یه موزیک ویدیوی جدید ضبط کنیم
ات: بنظرم برم بهتره چون چشم اون لیانا در میاد
1هفته بعد
داخل ماشینم بودم داشتم به اون مراسم میرفتم و داشتم ادرسو دنبال میکردم
بلاخره رسیدم
میخواستم وارد شم
نگهبان: شما اجازه ورود به اینجا رو ندارید
ات: اما من خواهر هیونجینم
نگهبان: مدرک بده
ات: الام زنگ میزنم به هیونجین
تماس
ات: الو داداشی
هیونجین: سلام ابجی خوشگلم راستی کی مرسی دلم میخواد به اعضامون نشون بدم که چه خواهر خوشگلی دارم
ات: من الان روبروی در ورودیم الان میام
هیونجین: باشه
تماسشون تموم شد
ات: حالا میزارید برم؟
در باز شد و ات رفت
ات به سمت مکانی که باید خواهر ایدلا اونجا باشن رو رفت و روی صندلیش نشست بعد چند ساعت سالن پر از ادمای مختلف شد
ات یهو..........
*خماریــــــــــــــ*
شرایط
2تا فالور
5تاکامنت
15تا لایک
شرایطا انجام شه فیکو میزارم
که یهو پام خورد به پوست موزی و لیز خوردم که یهو دیدم نامجون اومد سمتم
نامی: ات حالت خوبه؟
ات: نامجون بنظرم بری بهتره اخه شایعه میسازن
نامی: بزار بسازن
نامجون کمک ات کرد تا ات رو برسونه خونش
ات: نامجون هوا سرده بیا داخل تا یه چیز گرم بخوریم
نامجون: چون هوا خیلی سرده میام
در حال خوردن چای
نامی: ات تو واقعا با هیونجین تو رابطه ای؟
ات: اینو بهت میگم اما بین خودمون بمونه
نامی: باشه
ات: خب راستش همون موقع لیانا خیلی اعصابمو خورد کرده بود و منم یهو گفتم که هیونجین رلمه اما در واقع هیونجین داداشمه
نامی: شت داداشته؟!!!!!!!!
ات: اره اما نخواستیم کسی بفهمه تازه من اصلا فقیر نیستم موجودی کارتمو نشون لیانا دادم اما باز اون چرت میگفت
نامی: واقعا از ویلات معلومه که وضع مالیت خوبه
ات: البته من خواستم کسی نفهمه که من پولدارم که شاید مشکوک بشن که هیونجین داداشمه
نامی: راستش رو بخوای1هفته بعد چندتا گروه کیپاپی مخصوصا استری کیدز باید با خواهراشون بیان به یه مراسمی اگه نیان هم ممکنه اخراج بشن
ات: چیییییی پس چرا هیونجین چیزی بهم نگفت؟!!!!
نامی: چون این خبر همین امشب به دستمون رسید و ما نمیریم چون باید یه موزیک ویدیوی جدید ضبط کنیم
ات: بنظرم برم بهتره چون چشم اون لیانا در میاد
1هفته بعد
داخل ماشینم بودم داشتم به اون مراسم میرفتم و داشتم ادرسو دنبال میکردم
بلاخره رسیدم
میخواستم وارد شم
نگهبان: شما اجازه ورود به اینجا رو ندارید
ات: اما من خواهر هیونجینم
نگهبان: مدرک بده
ات: الام زنگ میزنم به هیونجین
تماس
ات: الو داداشی
هیونجین: سلام ابجی خوشگلم راستی کی مرسی دلم میخواد به اعضامون نشون بدم که چه خواهر خوشگلی دارم
ات: من الان روبروی در ورودیم الان میام
هیونجین: باشه
تماسشون تموم شد
ات: حالا میزارید برم؟
در باز شد و ات رفت
ات به سمت مکانی که باید خواهر ایدلا اونجا باشن رو رفت و روی صندلیش نشست بعد چند ساعت سالن پر از ادمای مختلف شد
ات یهو..........
*خماریــــــــــــــ*
شرایط
2تا فالور
5تاکامنت
15تا لایک
شرایطا انجام شه فیکو میزارم
۴.۳k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.