پروانه و شمع و گلشبی آشفتند

پروانه و شمع و گل،شبی آشفتند
در طرف چمن

وز جور و جفای دهر باهم گفتند
بسیار سخن

شد صبح،نه پروانه بجا بود نه شمع
ناگاه صبا

بر گل بوزید و هردو باهم رفتند
من ماندم و من

#ملک_الشعرای_بهار
دیدگاه ها (۱)

هزار سوی تنت را گرفته اند ای عشقهوای پرزدنت را گرفته اند ای ...

سلام. کتابی بسیار مفید درباره ی روشنفکران معاصر ایران .

دختری کنار پنجره آمده استچهره اش معمولی ست زیبایی خاصی ندارد...

شب می آیدبا دست هایی کههمدیگر را عاشق اندشب می آیدبرگشتن و خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط