قهوه ی چشمهای تو

( قهوه ی چشمهای تو...)
.
.
.
در کـنار پنـجره می نشینم
دلـم در هوای توسـت...
گونـه هایم در برخورد با نسـیم سرد پاییزی،
که سردی اشـک هایم را دو چندان می کند.
دلم قهوه می خواهد، اما نه هر قهوه ای،
گرم، شیرین، بی نظیر...
آری، دلـم قهوه ی چشمهایـت را می طلبد.
می نوشمش در خیـال،
جـانی دوباره می گیرم،
و شـوقی برای زنـدگـی...
دیدگاه ها (۱)

راز آن روز ها که آبهای جنوب گاهی عِطر گلاب می دادند بر ملا...

دلم گرفته دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز نه این دقایق خوشبو ، ...

دوتـا چـشمام دوتا ســـرباز مغرورن که مدتهاست از معشوقشون دور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط