دوتا چشمام دوتا سرباز مغرورن

دوتـا چـشمام دوتا ســـرباز مغرورن
که مدتهاست از معشوقشون دورن
دیدگاه ها (۱)

( قهوه ی چشمهای تو...) . . . در کـنار پنـجره می نشینم دلـم د...

راز آن روز ها که آبهای جنوب گاهی عِطر گلاب می دادند بر ملا...

ضد افتاب اجمیز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط