بالاخره رسیدم به جایی

بالاخره رسیدم به جایی
که دیگه لازم نباشه
چیزی رو توضیح بدم...
نه خودمو، نه دردمو، نه سکوت‌هامو
یعنی بتونم با خیال راحت
وسط شلوغ‌ترین روز
چشم‌هامو ببندم
و به خودم تکیه کنم...

نه اینکه هیچ‌چیز نباشه
هست... خیلی چیزها هست
ولی من یاد گرفتم
توی دل همون دردها،
واسه خودم پناه بشم
بی‌نیاز،
بی‌هیاهو،
آروم...
و قوی‌تر از همیشه.
#
دیدگاه ها (۰)

اگر طوری زندگی میکنی که آدما بعد از معاشرت با تو ، حس کنن هن...

گاهی اُمید، تنها دارایی یک انسان است. هرچه از دست رفت، مگذار...

خوب می‌دانماز این زندگی چه می‌خواهم!امیدِ بسیارمقدار زیادی ن...

کاش آدمیعشقش را برداردبرود یک گوشه‌ی دنجزیر آفتابروی مهتابلا...

Revenge or love ? Part 8 اروم پلک زدم و به اطرافم نگاهی ان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط