دختران شهدا

…دختران شهدا

…عاقد دوباره گفت: « وکیلم؟...» پدر نبود!
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود

گفتند: رفته گل... نه... گلی گم... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود

هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی درد سر نبود

ای کاش نامه یا خبری، عطر چفیه ای
رویای دخترانه او بیشتر نبود

عکس پدر، مقابل آیینه، شمعدان
آن روز دور سفره، به جز چشم تر نبود

عاقد دوباره گفت: وکیلم؟... دلش شکست
یعنی به قاب عکس، امیدی دگر نبود

او گفت: با اجازه بابا... بله... بله
مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود
دیدگاه ها (۹)

می خواهم به یاد بچگیهایم تسبیح بدست بگیرم و دانه دانه بینداز...

حسادت، پَر...! کینه، پَر...! دشمنی، پَر...! نامهربانی، پَر.....

سلام آقای غریبم....چرا خواندمتان غریب؟مگر تمام شهر جشن برایت...

امام صادق(ع): شیعه ما ، کسی است که اگر از گرسنگی هم بمیرد ، ...

پارت ۱۹ویو رزی:کم کم چشمامو باز کردم دیدم صبح شده بلند شدم ر...

#رویای #جوانی#پارت_۸خیلی خوشحال بودم که یکی دیگه تو گروهمون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط